بي تو              

Monday, September 21, 2009

برلوسکوني ، تئوريسين «حل مشکلات»

نه دولت متکی بر قانون، نه منطق بازار

رئیس دولت ایتالیا خدشه ناپذیر می نماید. افتضاح های شخصی ومالی بر محبوبیت او بی تاثیر است و آنها را پاپوش دوزی قضات و نشریات و رقبای سیاسی او که در وضع بدی هم بسر می برند ، می دانند. شاید همین وقاحت و نادیده گرفتن تحقیرانه قوانین عمومی ، بیش از لیبرالیسم اقتصادی ( تا اندازی ای نسبی) و یا تصمیمات ضد خارجی، دلیل موفقیت آقای برلوسکونی باشند ؟



موفقيت سياسي آقاي سيلويو برلوسکوني نه به يک آذرخش در آسمان آرام تاريخ ايتاليا مي ماند و نه مثل يک بشقاب پرنده است که در ميان دمکراسي اي کارآ و بازاري شفاف فرود آمده باشد. برعکس، هم نماد عاقبت کار، حتمي بودن فروپاشي و بي حرکتي محافظه کارانه ايندوست هم خود مسبب اصلي اين امر.

ازهمان ١٩٧٨، يعني سال به قتل رسيدن آلدو مورو توسط بريگاد سرخ، ايتاليا از غيبت اهداف سياسي و شور اصلاح طلبانه رنج مي برد؛ نوعي فروپاشي روحيه مدني که در ارتباط با محو تدريجي آن چيزي بود که بنيان قانونيت جمهوري را تشکيل مي داد : ضديت با فاشيسم. سپس از سال هاي ١٩٨٠، نقش سامان دهنده سياست و حقوق مدني به نفع کارآئي اقتصادي کم شد. آنهم در اقتصادي که ويژگي « ليبرال» آن ريشه در تعريفي مطلقا ايدئولوژيک دارد و جوهر آن نومحفلي و حامي پرورانه (کليانتاليسم) است.

ايتاليا کشوري است چند تکه شده توسط گروه هائي که هريک حول منافع مشترک گرد آمده اند، از قدرتمند ترين تا فلاکت زده ترين ها، که مدام با يکديگردر جنگ اند و حقوقي عمومي و حتي روحيه مدني را به فراموشي مي سپارند. اين جامعه به يک جنگل مي ماند که در ميانه آن چند جزيره قابل زيست وجود دارد، مثل مناطق شمالي و يا منطقه «سرخ» مرکز که در آنها نه منطق بازار کاملا عمل ميکند و نه منطق دولت، بلکه امتيازات ، تعلقات محفلي ، درگيري و ترس تعيين کننده امور هستند.

تصادفي نيست که عدم امنيت مشخصه اصلي اين « وضع طبيعي» (Etat de nature) * باشد که ويژگي جامعه اي است که در آن نياز به هنجارهاي لازم براي زندگي در کنارهم هر چه کمتر احساس مي شود. ايتاليائي ها هرچند بصورتي غريضي احساس مي کنند که بحران قانونيت به ضررشان است اما بيشترشان ترجيح مي دهند «کلک» بزنند و از ميان حلقه هاي قانوني مارپيچ وار عبور کنند و هرگز خود را در حرکت های جمعی که قوانين را محترم مي دارد ، متعهد نکنند.

رشد فساد، از جمله در دستگاه اداري نيز، ريشه در همين منطق « رفتار شخصي » و « بي اخلاقي عادي شده» دارد که زين پس هنجار مسلط در جامعه به حساب مي آيد(١). فضاي عمومي قانونيت، شفافيت و جهانشمولي کاهش مي يابد. جاي آنرا نوعي کلاف مي گيرد که از منافع خصوصي و ارتباطات شخصي تشکيل شده و با نفود و تواني متفاوت براي رسيدن به نوعي تعادل فلاکت زده مي رزمد. جامعه خود را همواره در رابطه با وفاداري هاي افراد و حاميانش سامان مي دهد : لطف و خدمت شخصي را بر قانون، حقوق و وظايف ترجيح مي دهد. بدين ترتيب به بحران اقتصادي، سياسي و اجتماعي يک بحران اخلاقي اضافه مي شود که نوعي هدر دادن آن سرمايه اجتماعي است که اعتماد نام دارد.

فروپاشي و چند دستگي نيروهاي چپ، نقشي بزرگ در ماجراي برلوسکوني داشته است. اين جريان که وقتي قدرت را به دست داشت مملو از تضاد و بي اعتمادي بود، در نهايت با بخشي از کاتوليک هاي اقليت متحد شد و يک قطب سياسي متشکل از روشنفکران ( که تعدادشان هرچه کمتر مي شود)، حقوق بگيران دولت و بازنشستگان را بوجود آورد که فقط در چند منطقه مرکزي ايتاليا ، و آنهم نه به راحتي، مسلط است : مانند اميلي روماني و يا توسکان . در حاليکه جريان راست با سيستم حامي پروري اش بقيه نواحي را در دست دارد.


با همدستی سلسله مراتب مذهبی

چرا که آقاي برلوسکوني موفق شد نماد « عصيان توده اي » شود که ريشه در فروپاشي سيستم احزاب در جمهوري اول داشت و منجر به پي گيري هاي قانوني ناگهاني ماني پوليت(Mani Pulite) (٢) شد که بخشي از سياستمداران را برکنار کرد. او از شورش برضد سياست، فرهنگ و نخبگان سرشناس سالهاي ١٩٩٠ به نفع خويش استفاده کرد و همچنان نيز به اينکار ادامه مي دهد.

نيروي او از پوپوليسم پله بيسيتي ** ناشي مي شود که حاصل قدرت رسانه اي، گيرائي شخصي ممتاز او و نوعي پيوند وي با ايتاليائي ها حول دلخوشي هاي روزمره، منافع ، ترس و شيفتگي است. آقاي برلوسکوني به راي دهندگانش بلاغت و فرهنگ سياسي تلخ و ضد نهادهاي مدني را هديه مي دهد. ارزش هائي که او در حرف از آنها دفاع مي کند (و هرگز در عمل) بر باورهاي سنتي ضد روشنفکري و خرده بورژوائي تکيه دارند. او هيچگونه محدوديتي درقدرت خويش را نمي پذيرد، مثال اين امر انتقادات شديد وي بر عليه مجلس (که اودر آن اکثريت دارد) و قضات است که او مي خواست با تصويب قانوني خود را شخصا در مقابل آنها محافظت کند. البته به اين همه بايد درگيري های شديد وي بمثابه رئيس دولت را نيز اضافه نمود.

از نظر آقاي برلوسکوني، رياست دولت نماد مستقيم پايگاه مردمي است، مقامي که براي نماينده خوشبختي که آنرا اشغال کند، رحمت الهي را به همراه دارد (همانطور که خود وي چند سال پيش بر آن تاکيد نمود) و جايگاه آن فراتر از قوانين و نهادهاست. در چنين نگرشي انتخاب کردن يک نماينده روندي عقلائي نيست بلکه نمايندگي اي نمادين، شخصي و پله بيسيت است که بر اساس آن يک خلق هويت خود را در کالبد مقدس يک رهبرباز مي شناسد. رهبرش را به خاطر آن دوست دارد که وي را درک کرده و در کنارش احساس امنيت مي کند، لااقل در لحظاتي که از کمونيست ها احساس نفرت مي کند ( يا وقتي به اين حالت هولش مي دهند). چرا که کمونيسم همان واژه اي است که در بلاغت نيروهاي راست به هرگونه تفکر نقادانه و بطور کلي به هر چيزي الطاق مي شود که در کنار سيستم ارزشي اکثريت قرار نگيرد. براي آقاي برلوسکوني حوزه عمومي هيچ ربطي به فضادي انتقادي ندارد و بيشتر با تبليغات ( آنهم با تعبير تجاري آن ) و پروپاگاند و زد وبندهاي خوش بينانه در ارتباط است.

اين سياست مستبدانه و کاريسماتيک طبيعتا هيج ربطي به ضديت با فاشيسم ندارد، از طرف ديگر هيچ کدام از احزاب بزرگ تاريخي شوراي ملي رهاسازي کشور در اولين دولت برلوسکوني در سال ١٩٩٤ شرکت نداشتند. اين دولت هيچ عنصر مشترکي با دمکراسي ليبرال ندارد و شاهد اين امر حملات متعدد بر عليه آزادي مطبوعات و تلويزيون، حذف هرگونه مفهوم لائيک در سياست ( امتيازات اقتصادي کليسا و احترام نمايان به دستورات رهبران مذهبي در ارتباط با رعايت اخلاق در بيولوژي و سياست)، کنار گذاشتن هرگونه شرم و حيا در تشديد خارجي ستيزي و ترس اجتماعي، بود(٣) .

در اينجا در عين حال مسئله انتقال قدرت احزاب به افراد، و حتي يک فرد مطرح است و گذار از « کمان قانون اساسي» (٤) به يک سياست با تعبيري عمودي از کشور که آنرا به گروه متخاصم تقسيم مي کند، حتي از لحاظ انسان شناسي. تکرار ممتد منطق دوست – دشمن بوجود آوردن نوعي اتحاد سمبوليک را ممکن مي سازد، آنهم در کشوري که به عمد دسته بندي هائي حول نا برابري هاي اقتصادي و اجتماعي ايجاد شده است (٥).

برلوسکوني پيش از آنکه « مرد عمل» باشد، « مرد بي عملي» است؛ هرچند او دوست دارد خود را درمخالفت با سياست مداران حرفه اي که فقط بلدند حرف بزنند ، اين چنين معرفي کند. بي عملي او اما به معناي شبهه ليبراليسم (پروتوليبراليسم) فرانسوا گيزو(François Guizot) نيست: مال او دست هر گروه شکل گرفته حول قدرت يا منافع را براي حفاظت از امتيازاتش باز مي گذارد و برآنست که اين امتيازات را به ضرر گروه هاي ضعيف تر افزايش دهد؛ از طريق ماليات ( مبارزه بر ضد فرار سرمايه ها، از کارآئي افتاده) و بصورت عمومي تر با کم کردن بعد مشترک همزيستي ملي.

خود او اولين کسي است که از اين امر سود مي برد چرا که سود استفاده هاي مقامات ديگرامري عادي در منظره سياسي ايتاليا است و توجه کسي را حتي جلب نمي کند. برعکس مصونيت قانوني غير عادي رئيس دولت باعث مصونيت تمام شهرونداني مي شود که قانون را زير پا مي دارند، از کوچک تا بزرگ. شامل همه شدن قانون جمهوري بدين ترتيب به يک نقص تبديل مي شود که نماد آن آقاي برلوسکوني است : پرکردن زندگي عمومي با منطق ها و رفتارهاي خصوصي نشانه قدرت جايگاه و ريشه توافق هائي است که او از آن سود مي برد. حقوق بگيري و در درجه اول مستخدمين دولت بدون هيچ استثنائي در « قلب» کنترل هاي وزير دولت وي رناتو برونتا قرار دارند که نفرت اکثريت ايتاليائي ها بر ضد دستگاه دولتي را بر می انگیزد بدون آنکه هيچ کاري در جهت بهبود آن انجام دهد (٦).

آنهائي که به برلوسکوني راي مي دهند محدود به ثروتمندان و صاحبان قدرت نمي شوند. طبقات متوسط، کارمندان و بخشي از کارگران هم به او راي مي دهند چرا که از سياست امنيت عمومي چپ، دولت رفاه و حتي اصل برابري نيز سرخورده اند. آنها ترجيح مي دهند به اميد باورداشته باشند، به توهماتي ( به دلخوري هائي) که نيروي راست آنرا تغذيه مي کند. آنها روي آقاي برلوسکوني حساب مي کنند که کمک شان کند، شايد که توسط حمايت سنتي دستگاه دولتي بتوانند از این مخمصه به در آیند.

برعکس بين حرف و عمل آقاي برلوسکوني دره اي عميق تر از سياستمداران بي وجدان حرفه اي حفر مي شود. چه بر سر وعده انتخاباتي اودر سال ٢٠٠١ در مورد « کم شدن ماليات براي همه» آمد ؟ نيروهاي راست آنرا به فراموشي سپردند: سياست او در عمل برضد منافع طبقات محروم تمام شد. تصميمات بر عليه تراست ها و براي حفاظت از رقابت آزاد نيز که در دوران رومانو پرودي گرفته شد بلائي مشابه برسرشان آمد، تصميماتي که مي بايد هرچند اندک و با احتياط نوعي «class action» بوجود آورند( امکان آنکه مصرف کنندگان بتوانند مشترکا بر عليه رفتارهاي شبهه انگيز بعضي از شرکت هاي خصوصي وارد عمل شوند) : نيروهاي راست آنها را از جوهرشان خالي کردند با تعدد جريمه هائي که فقط به نفع شرکت هاي بزرگ تمام مي شود(٧).

خلاصه مثل هميشه مبارزه براي منافع کوتاه مدت به نفع قويترها تمام مي شود. بسياري از ايتاليائي ها خود را زرنگ مي دانند اما در واقع فريب خورنده اند ، البته وقتي حتي خودشان ، خود را گول نمي زنند. اگر اقاي برلوسکوني به شعبده بازي مي ماند که در عين حال هم جذب مي کند و هم نااميد، بهرحال هرگز نخواهد توانست مقتدرانه چيزي را حتي بصورت غير مستقيم مدرنيزه کند. از دمکراسي مسيحي کهنه او راي دهندگان را به ارث برده است و نه سياست را : سياستي که به معني ربودن راي از نيروهاي راست به نفع چپ ميانه بود و به سود گسترش دمکراسي تمام مي شد. برلوسکوني راي اش را از «ميانه» جامعه ايتاليا مي گيرد و آنرا در جهت قدرت شخصي اش استفاده مي کند و بدون آنکه هيچ کاري براي ايتاليا انجام دهد.

شايد اکثريت ايتاليائي ها روزي که دريابند که سياست « بي عملي » وي باعث ورشکستگي شان شده است از چنگال جذابيت او برهند و زير توافقي بزنند که با وي امضا کرده اند. چراکه خواست نديدن بحران، رفتاري که نيروهاي راست انتخاب کرده اند، براي فائق آمدن برآن کافي نيست. هرچند که در ژوئن گذشته، يکه سوار( لقب برلوسکوني) بزرگترين بحران زندگي حرفه اي اش را پشت سر گذاشت، بحراني که هر سياست مدار غربي ديگري را نابود مي کرد : افتضاح جشن هاي برپاشده در اقامتگاه هاي خصوصي اش در رم و ساحل زمرد با فاحشه هاي گران قيمتي که توسط پروازهاي دولتي به آنجا آمده بودند..... با اينهمه بر اساس نظر خواهي ها و راي گيري ها (٨) اکثريت ايتاليا هنوز به او اعتماد دارند هرچند اين اعتماد کمتر شده اما بنظر مي رسد که جوهر واقعي سياست وي و جايگاه دولتي اش هيچ صدمه اي نخورده است.

به همين دليل بايد به سوال آغازين مان باز گرديم : آيا برلوسکوني آنچنان با ايتاليائي ها عجين شده که وقتي صحنه سياسي را ترک کند، کشور ديگر نخواهد توانست به رفتار سياسي روي آورد که سالهاست ديگر آنرا انجام نمي دهد ؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* اصطلاحي است درفلسفه سياسي که در تئوري هاي قرارداد اجتماعي استفاده مي شود تا به وضعيت فرضي انساني پيش از برقراري نهادهاي قانوني اشاره کند. مترجم

** پله بيست به معني اعلام اعتماد عمومي( به واسطه همه پرسي ) نسبت به رئيس مملکت يا يک شخصيت سياسي است.مترجم

١- بر اساس گزارش سال ٢٠٠٩ Transparency International Global Corruption Barometer، ايتاليا يکي از بدترين جايگاه ها را داراست.

٢- Manu pulite يا دست هاي پاکيزه تحقيقاتي است که در ١٧ فوريه ١٩٩٢ توسط قضات ميلان انجام گرفت تا فساد سيستم احزاب را روشن سازد.

٣- فقط مي توان به حرفهاي اخيرش در مورد ميلان اشاره کرد که آنرا « شبيه يک شهر افريقائي » دانست. della Sera, 4 juin 2009.

٤- اين عبارت در بحث هاي سياسي سال هاي ١٩٦٠-١٩٧٠ براي اشاره به احزابي که در نوشتن قانون اساسي سال ١٩٤٨ شرکت کردند مورد استفاده قرار مي گرفت: از کمونيست تا ليبرال ها همه در اينکار شرکت داشتند.

٥- براي آقاي برلوسکوني چپ دشمن ايتاليا است. La Repubblica, 30 juin 2009.

٦- در ٢٥ ژوئن ٢٠٠٨ به ابتکار وزير امور دولتي، دولت تصويب نامه اي را گذراند که تحت عنوان « مبارزه با تنبلي» شناخته مي شود و در آن پيش بيني شده که در صورت غيبت به دليل بيماري کارمندان حقوق روزهاي اولين آنها پرداخت نشود

٧- گزارش سالانه نهاد ضمانت رقابت و بازار، ٣٠ آوریل ٢٠٠٩ www.agcm.it ٨- در زمان انتخابات ٢٠ و ٢١ ژوئن ٢٠٠٩ ، حزب رئيس جمهور موفقيتي واقعي داشت البته بدون آنکه به مرز ٤٠ درصدي برسد که هدف آقاي برلوسکوني بود.


لومند ديپلوماتيك