اميــــــر ِ امين
به راستي چه ملت سختپوست و در عين حال پر رو اي هستيم كه هرچه از ديگري ميبينيم شرممان ميآيد و هرچه از خودي داريم سر ميپوشانيماش...
ملتي كه اميــــــر ِ كبيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر-اش...آن مسيح اصلاحاتاش...آن آدمكش باشد...كه به تيغ اصلاحات رگاش ميزنند و رخت عزا بر تن ميكنيم...
ملتي كه شاهاش شهيد است و به خونخواهي يك ملاي تروريست بابيان را قتلعام ميكنند...ديگر چهرا رخ از ديدار طالبان برميتابد؟...چنان شيعه را مظلوم و عميق نماياندهاند تو گويي فرقهي عقل و هوش بوده است و حالا هم كه شيخاي بر اخلافشان دست دوستي ميدهد هيش هيش عوام را برميانگيزد...حال چهگونه است از مرجعاي كه به آساني فتوي به تباهي خوناي اباحه ميدهد توقع بر خروج از بيدادگستر داريم؟...ميلاب از قليانهاي خويش برگيريم...وافور از منقل براندازيم...رخ يار از پيالهها بزداييم...كفن ، جوشن كنيم...به عزاي مرجع ضمير باشيم...نه در قيد تقليد...
سید علی محمد باب در سال 1260 قمری / 1844 میلادی رسالت خود را ظاهر کرد و گروهی از ایرانیان به او گرویدند. آیین جدید باب زنگ خطری را برای علمای شیعه به صدا در آورد و آنان آیین او را کفر وبدعت نامیدند و به مبارزه با این آیین و پیروانش برخاستند. باب دستگیر و در تبریز به محاکمه کشیده می شود. در محکمه باب، ملا محمد ممقانی ملقب به حجت الاسلام فتوا صادر می کند که قتل او واجب و خونش حلال است. آقا سید علی زنوزی مجتهد معروف دیگر هم فتوای قتل اورا می دهد.([1]) باب در تاریخ 27 شعبان 1266 قمری / جولای 1850 میلادی([2]) در تبریز به قتل می رسد.
امام جمعه قزوین در سال 1260 قمری / 1844 میلادی کشته می شود و می گویند بابیان او را به قتل رسانده اند. در تاریخ 18 شوال سال 1268 قمری / آگوست 1852 میلادی سوقصد نا فرجامی به جان ناصرالدین شاه انجام می گیرد، بابیان را مسئول می دانند، قتل عام بابیان رسمیت می یابد و علمای شیعه کشتار آنان را روا می دانند وفتوا به قتل آنان می دهند. بابی کشی به صورت رسمی شروع می شود،([3]) و کشتار وحشتناکی از بابیان به زشت ترین طرزی انجام می گیرد.([4])
پس از انجام ترور ناموفق ناصرالدین شاه 38 نفر از بابیان دستگیر می شوند و علمای اسلام آنان را مرتد می دانند و از ناصرالدین شاه می خواهند که حکم قتل آنان را صادر کند. آنان کشتار بابیان را در حد ثوابِ جهاد اکبر می دانند و از او می خواهند که تمامی مردم را در قتل بابیان سهیم دارند، تا به ظن آنان، تمامی مردم در این ثواب، شریک باشند.
"این هنگام علمای بلد و چاکران درگاه از حضرت شاهنشاه خواستار شدند که هر کس، این مردم مرتد را که مخرب دین سید انام و قاصد جان شاهنشاه اسلام اند به دست خویش سربرگیرد، او را ثواب جهاد اکبر باشد. بهتر آن است که شاهنشاه داد خواه هر یک از ایشان را به دست طایفه از مردم بسپارد تا عرضه هلاک و دمار سازند و در این ثواب انباز [شریک] باشند. ([5])
هر یک از بابیان دستگیر شده را به گروهی از اقشار دربار وجامعه می سپارند، که آن گروه فرد بابی را به قتل برساند تا همه مردم در این قتل عام شرکت داشته باشند. " ... که عموم بندگان خدا از فیض عظمی بی نصیب نباشند ".([6])
نحوه قتل این بابیان بسیار فجیع است. برای نمونه چند مورد از آن ها که از زبان محمد تقی لسان الملک سپهر، مورخ دربار قاجار در کتاب ناسخ التواریخ آمده است، ذکر می گردد:
"سید حسن خراسانی [که از سرکردگان بابی ها بود] را به شاهزادگان سپردند تا همه گروه او را با تیغ پاره پاره کردند.
ملاحسین خراسانی را نظام الملک و میرزا سعید خان و اتباع وزارت دول خارجه مقتول ساختند.
ملافتح الله قمی ..... فرمان رفت تا در نیاوران بدن او را از چند جای سوراخ کردند و بن شمع فرو دادند و شمع ها را بر افروختند،([7]) در این وقت حاجی علی خان فراشباشی حاجب الدوله، پشت او را هدف گلوله ساخت و فراشانش با کارد و دشنه پاره پاره کردند.
محمد تقی شیرازی را، اسدالله خان میرآخور ..... نخستین نعل اسب بر پای او بستند [او را نعل کردند] و از آن پس با تخماخ و میخ سر و تنش را در هم شکستند.
محمدعلی نجف آبادی را به دست خمپاره چیان سپردند، تا نخسست چشم او را برکندند و آن گاهش بر خمپاره بسته آتش در زدند.
نجف خمسه را به مردم شهر سپردند تا با چوب و سنگ زمین را از خونش لعل رنگ کردند.
حاجی میرزا جانی تاجر کاشانی را آقا مهدی ملک التجار و دیگر تاجران و بازرگانان هر یک جراحتی کردند تا از پای در آمد."([8])
دردناک ترین بخش این قتل عام، آن است که شاگردان و معلمان و افراد مدرسه دارالفنون را هم در این قتل عام شرکت دادند و میرزا نبی دماوندی را آنان به قتل رساندند. "میرزا نبی دماوندی را، اهالی مدرسه دارالفنون به شمشیر وسرنیزه کارش را ساختند".([9]) در کتاب ناسخ التواریخ هم به شرکت افراد دارالفنون در این قتل ها اشاره شده است. "میرزا نبی دماوندی را به مدرسه دارالفنون فرستادند تا معلم و متعلم فراهم شده او را پاره پاره کردند." ([10])
در کتاب حقایق الاخبار ناصری هم به مورد شرکت افراد مدرسه دارالفنون در این قتل ها اشاره شده است "میرزا نبی دماوندی را معلمان و متعلمان مدرسه دارالفنون، به قتل رساندند".
میرزا آقاخان کرمانی در کتاب سه مکتوب شرح قتل عام ده نفر از بابیانی را که برای قتل، سهم قلندران ودرویشان شده بودند را شرح می دهد. او که خود به شخصه ناظر قتل عام آنان بوده است، شرح واقعه را بدین صورت می نویسد:
"من در زاویه میدان شاه طهران، درجه بی رحمی و پایه بی مروتی و طبع خونریزی و خوی ستمگری طبقات رعیت را ملاحظه و سیر نمودم. از هر طبقه رذالت ماب تر و شریر تر و خون خوارتر قلندران بی آزار و درویشان بی کیشان بیعار بودند که آن ده نفر بیچاره ..... بابی را که برای کشتن به اینان سپرده بودند.
اولا آن بیعاران آن بیچارگان را دست بسته، سر وپای برهنه و یقه دریده ریش و بروت [سبیل] کنده، سر وروی به خاک آکنده، رخت های پاره پاره صورت های به خاک و خون و آب دهان آلوده، از خیابان شمس العماره وارد میدان شاه کردند.
خلاصه در آن آشوب و همهمه و غوغا و غلغله و دهشت و هلهله که درویشان بی آزار و لوطیان بد کردار باد به شاخ نفیرها کرده و ولوله در میدان شاه انداختند. ..... ایشان را در وسط میدان نشاندند و آن خوش سرشتان با اره ها و تبرزین ها اطراف آن بیچارگان را فرو کوفته مشغول به خواندن ذکر جلی هوهوالا هو وناد علی شدند و هریک از آنان را درویشی با اره و تبرزین برابر نموده چون حلقه ذکر به آخر می رسید، یک دفعه آن تبرزین و اره ها را بر فرق آنان فرو می آوردند. مردم شهر در اطراف نظاره کنان دستک [دست] زنان آفرین گویان شاباش [مخفف شاد باش] کشان بودند و این حرکت وحشیانه و فعل زشت را تحسین کرده می ستودند. این آفرین و تحسین ها در حالت آن نادرویشان تاثیر غریبی کرده بود که هر دوره حلقه ذکر را بلندتر و تبرزین را سخت تر بر مغز آن بینوایان می نواختند تا عاقبت کار ایشان را ساختند.
من از تماشای آن مغزهای پریشان وسر و صورت های تکه پاره شده پر از خون که بر خاک ریخته و بر کفن های سفید درویشان پاشیده و آنان را گلگون ساخته حالم دگرگون و حزین و اندوهم افزون شد.
بعد از آن که آن بی کیشان این دلریشان را بدین قسم زار ونزار کشتند، باز دست از کشته آنان بر نداشته، محض خوش آمد نظاره گران و ازدیاد حظ تماشاییان شیشه های نفت آورده بر آن بدن های پاره پاره و خرد شده ریختند و آتش زده ختم مبارک هوهو و ذکر جلی الاهو را به آخر رسانیدند."([11])
با فتوای روحانیون و علما، بابی کشی رسمیت می یابد و خون آنان حلال می شود. تعقیب و کشتار آنان درتمام دوران ناصرالدین شاه و پس از او ادامه می یابد به نمونه هایی از این بابی کشی ها که در کتاب ها آمده است اشاره می شود.
ملتي كه اميــــــر ِ كبيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر-اش...آن مسيح اصلاحاتاش...آن آدمكش باشد...كه به تيغ اصلاحات رگاش ميزنند و رخت عزا بر تن ميكنيم...
ملتي كه شاهاش شهيد است و به خونخواهي يك ملاي تروريست بابيان را قتلعام ميكنند...ديگر چهرا رخ از ديدار طالبان برميتابد؟...چنان شيعه را مظلوم و عميق نماياندهاند تو گويي فرقهي عقل و هوش بوده است و حالا هم كه شيخاي بر اخلافشان دست دوستي ميدهد هيش هيش عوام را برميانگيزد...حال چهگونه است از مرجعاي كه به آساني فتوي به تباهي خوناي اباحه ميدهد توقع بر خروج از بيدادگستر داريم؟...ميلاب از قليانهاي خويش برگيريم...وافور از منقل براندازيم...رخ يار از پيالهها بزداييم...كفن ، جوشن كنيم...به عزاي مرجع ضمير باشيم...نه در قيد تقليد...
سید علی محمد باب در سال 1260 قمری / 1844 میلادی رسالت خود را ظاهر کرد و گروهی از ایرانیان به او گرویدند. آیین جدید باب زنگ خطری را برای علمای شیعه به صدا در آورد و آنان آیین او را کفر وبدعت نامیدند و به مبارزه با این آیین و پیروانش برخاستند. باب دستگیر و در تبریز به محاکمه کشیده می شود. در محکمه باب، ملا محمد ممقانی ملقب به حجت الاسلام فتوا صادر می کند که قتل او واجب و خونش حلال است. آقا سید علی زنوزی مجتهد معروف دیگر هم فتوای قتل اورا می دهد.([1]) باب در تاریخ 27 شعبان 1266 قمری / جولای 1850 میلادی([2]) در تبریز به قتل می رسد.
امام جمعه قزوین در سال 1260 قمری / 1844 میلادی کشته می شود و می گویند بابیان او را به قتل رسانده اند. در تاریخ 18 شوال سال 1268 قمری / آگوست 1852 میلادی سوقصد نا فرجامی به جان ناصرالدین شاه انجام می گیرد، بابیان را مسئول می دانند، قتل عام بابیان رسمیت می یابد و علمای شیعه کشتار آنان را روا می دانند وفتوا به قتل آنان می دهند. بابی کشی به صورت رسمی شروع می شود،([3]) و کشتار وحشتناکی از بابیان به زشت ترین طرزی انجام می گیرد.([4])
پس از انجام ترور ناموفق ناصرالدین شاه 38 نفر از بابیان دستگیر می شوند و علمای اسلام آنان را مرتد می دانند و از ناصرالدین شاه می خواهند که حکم قتل آنان را صادر کند. آنان کشتار بابیان را در حد ثوابِ جهاد اکبر می دانند و از او می خواهند که تمامی مردم را در قتل بابیان سهیم دارند، تا به ظن آنان، تمامی مردم در این ثواب، شریک باشند.
"این هنگام علمای بلد و چاکران درگاه از حضرت شاهنشاه خواستار شدند که هر کس، این مردم مرتد را که مخرب دین سید انام و قاصد جان شاهنشاه اسلام اند به دست خویش سربرگیرد، او را ثواب جهاد اکبر باشد. بهتر آن است که شاهنشاه داد خواه هر یک از ایشان را به دست طایفه از مردم بسپارد تا عرضه هلاک و دمار سازند و در این ثواب انباز [شریک] باشند. ([5])
هر یک از بابیان دستگیر شده را به گروهی از اقشار دربار وجامعه می سپارند، که آن گروه فرد بابی را به قتل برساند تا همه مردم در این قتل عام شرکت داشته باشند. " ... که عموم بندگان خدا از فیض عظمی بی نصیب نباشند ".([6])
نحوه قتل این بابیان بسیار فجیع است. برای نمونه چند مورد از آن ها که از زبان محمد تقی لسان الملک سپهر، مورخ دربار قاجار در کتاب ناسخ التواریخ آمده است، ذکر می گردد:
"سید حسن خراسانی [که از سرکردگان بابی ها بود] را به شاهزادگان سپردند تا همه گروه او را با تیغ پاره پاره کردند.
ملاحسین خراسانی را نظام الملک و میرزا سعید خان و اتباع وزارت دول خارجه مقتول ساختند.
ملافتح الله قمی ..... فرمان رفت تا در نیاوران بدن او را از چند جای سوراخ کردند و بن شمع فرو دادند و شمع ها را بر افروختند،([7]) در این وقت حاجی علی خان فراشباشی حاجب الدوله، پشت او را هدف گلوله ساخت و فراشانش با کارد و دشنه پاره پاره کردند.
محمد تقی شیرازی را، اسدالله خان میرآخور ..... نخستین نعل اسب بر پای او بستند [او را نعل کردند] و از آن پس با تخماخ و میخ سر و تنش را در هم شکستند.
محمدعلی نجف آبادی را به دست خمپاره چیان سپردند، تا نخسست چشم او را برکندند و آن گاهش بر خمپاره بسته آتش در زدند.
نجف خمسه را به مردم شهر سپردند تا با چوب و سنگ زمین را از خونش لعل رنگ کردند.
حاجی میرزا جانی تاجر کاشانی را آقا مهدی ملک التجار و دیگر تاجران و بازرگانان هر یک جراحتی کردند تا از پای در آمد."([8])
دردناک ترین بخش این قتل عام، آن است که شاگردان و معلمان و افراد مدرسه دارالفنون را هم در این قتل عام شرکت دادند و میرزا نبی دماوندی را آنان به قتل رساندند. "میرزا نبی دماوندی را، اهالی مدرسه دارالفنون به شمشیر وسرنیزه کارش را ساختند".([9]) در کتاب ناسخ التواریخ هم به شرکت افراد دارالفنون در این قتل ها اشاره شده است. "میرزا نبی دماوندی را به مدرسه دارالفنون فرستادند تا معلم و متعلم فراهم شده او را پاره پاره کردند." ([10])
در کتاب حقایق الاخبار ناصری هم به مورد شرکت افراد مدرسه دارالفنون در این قتل ها اشاره شده است "میرزا نبی دماوندی را معلمان و متعلمان مدرسه دارالفنون، به قتل رساندند".
میرزا آقاخان کرمانی در کتاب سه مکتوب شرح قتل عام ده نفر از بابیانی را که برای قتل، سهم قلندران ودرویشان شده بودند را شرح می دهد. او که خود به شخصه ناظر قتل عام آنان بوده است، شرح واقعه را بدین صورت می نویسد:
"من در زاویه میدان شاه طهران، درجه بی رحمی و پایه بی مروتی و طبع خونریزی و خوی ستمگری طبقات رعیت را ملاحظه و سیر نمودم. از هر طبقه رذالت ماب تر و شریر تر و خون خوارتر قلندران بی آزار و درویشان بی کیشان بیعار بودند که آن ده نفر بیچاره ..... بابی را که برای کشتن به اینان سپرده بودند.
اولا آن بیعاران آن بیچارگان را دست بسته، سر وپای برهنه و یقه دریده ریش و بروت [سبیل] کنده، سر وروی به خاک آکنده، رخت های پاره پاره صورت های به خاک و خون و آب دهان آلوده، از خیابان شمس العماره وارد میدان شاه کردند.
خلاصه در آن آشوب و همهمه و غوغا و غلغله و دهشت و هلهله که درویشان بی آزار و لوطیان بد کردار باد به شاخ نفیرها کرده و ولوله در میدان شاه انداختند. ..... ایشان را در وسط میدان نشاندند و آن خوش سرشتان با اره ها و تبرزین ها اطراف آن بیچارگان را فرو کوفته مشغول به خواندن ذکر جلی هوهوالا هو وناد علی شدند و هریک از آنان را درویشی با اره و تبرزین برابر نموده چون حلقه ذکر به آخر می رسید، یک دفعه آن تبرزین و اره ها را بر فرق آنان فرو می آوردند. مردم شهر در اطراف نظاره کنان دستک [دست] زنان آفرین گویان شاباش [مخفف شاد باش] کشان بودند و این حرکت وحشیانه و فعل زشت را تحسین کرده می ستودند. این آفرین و تحسین ها در حالت آن نادرویشان تاثیر غریبی کرده بود که هر دوره حلقه ذکر را بلندتر و تبرزین را سخت تر بر مغز آن بینوایان می نواختند تا عاقبت کار ایشان را ساختند.
من از تماشای آن مغزهای پریشان وسر و صورت های تکه پاره شده پر از خون که بر خاک ریخته و بر کفن های سفید درویشان پاشیده و آنان را گلگون ساخته حالم دگرگون و حزین و اندوهم افزون شد.
بعد از آن که آن بی کیشان این دلریشان را بدین قسم زار ونزار کشتند، باز دست از کشته آنان بر نداشته، محض خوش آمد نظاره گران و ازدیاد حظ تماشاییان شیشه های نفت آورده بر آن بدن های پاره پاره و خرد شده ریختند و آتش زده ختم مبارک هوهو و ذکر جلی الاهو را به آخر رسانیدند."([11])
با فتوای روحانیون و علما، بابی کشی رسمیت می یابد و خون آنان حلال می شود. تعقیب و کشتار آنان درتمام دوران ناصرالدین شاه و پس از او ادامه می یابد به نمونه هایی از این بابی کشی ها که در کتاب ها آمده است اشاره می شود.