بي تو              

Tuesday, October 6, 2009

طعم گواراي آرسنيك

اين‌روزها اخبار برنج‌هاي مسموم موضوع جذابي براي محك زدن مردم است...زياد از آن‌ها مي‌پرسم...آن‌ها دل به رسانه‌ها نمي‌دهند...خيلي‌شان مدل قديمي نه شرقي نه غربي را بي‌آن‌كه لايه‌هاي ايدئولوژيكي داشته باشد هنوز پياده مي‌كنند...نه اعتمادي به رسانه‌هاي بي‌گانه دارند و نه دل خوشي از رسانه‌هاي داخلي...همه را به يك تازيانه از خود مي‌رانند و به تجربه‌هاي خود اميد مي‌بندند...يكي از آن‌ها از دو سال خوردن برنج هندي و موفق دانستن آن مي‌گويد و با اين استدلال كه اگر 2 سال خوب بوده است دليلي بر بدي امروزش نمي‌بيند...ديگري نمونه‌ي خودش را مثال مي‌آورد و مي‌گويد: هندي من هيچ مشكلي ندارد...آن‌يكي اصرار دارد كه همه‌مان توي دو وجب جا چال خواهيم شد حالا با برنج هندي يا برنج طارم فرد اعلاء...آن‌يكي همه چيز را توطئه حكومت مي‌داند و وقتي هم تكذيب حكومت بر مسموميت و تأييد دولت خود هند را هم مي‌آوري باز همه‌چيز را بازي دولت براي فروش برنج‌هاي داخلي مي‌داند...آن‌يكي زير هرگونه استدلال چوبين لگد مي‌زند و مي‌گويد: شكم زن و بچه‌ي آدم گشنه باشد اين قردي‌بازي ها بي‌معني‌ست...شكم را كه پر مي‌كند؟...يكي ديگر مسخره‌ات مي‌كند و مي‌گويد: من كفتر مينياتوري پرورش مي‌دهم و دانه‌اي پنجاه هزار پول‌شان است...اگر كفتري خداي ناخواسته بابت بفرماي يك نارفيق از همين برنج‌ها خورده باشد و سرطان بگيرد ، غرامت‌اش را مي‌گيرم...آن‌يكي شوخي را گشادتر مي‌گيرد و به دوست شوخ‌طبع‌مان مي‌گويد: حاجي ! خودت هم در خطري...مگر جز اين است كه از كفترت بارها و بارها لب گرفته‌اي؟...

و من از دل همين خواسته‌ها و دانسته‌هاي مردم به انواع و اقسام موج‌آفريني و نقش بي‌گانه در آن‌ها دقيق و دقيق‌تر مي‌شوم...و اين‌كه چه دعواهاي پامنقلي و چرتكي دارند جماعت اينترنتي با تحليل‌هاي صدمن يك قازشان براي تحولات بنيادين و جنگ رسانه‌ها...

شايد اگر روح مرحوم اچ.جي ولز را به شيوه‌ي مسخره‌ي آقاي خسرو سينايي ، در فيلم مزخرف « گفتگو با سایه » ، بي‌دار كنيم بيش‌تر بر « جنبه‌هاي آشكار نشده » آن «جنگ دنياها»يي دست پيدا كنيم كه به «جنگ رسانه‌ها»ي آقاي اورسن ولز انجاميد ، آن‌وقت خودبه‌خود حقيقت اخبار پشت پرده‌ي برنج نيز بر همه‌گان فاش ‌شود ...