نوستالژي با طعم كانادا دراي
چه خبر شده همه دارند برميگردند ايران؟...راستش پيش از هجرتات يكجورهايي عاشق و معشوق بوديم نه؟...تو آگاهانه ازدواج كردي و من ناآگاه جدا شدم...مدتي با مردي پرتغالي همخانه بودي...كره بز حالا هوس كردهاي بيايي دست مرا بگيري و مثل قديمها « بيريك دنس » برقصيم؟...
بيخيال بابا...هوس آن نوشابههاي زردنبو را كردهاي كه كانادا دراي روي پهلوشان داغ خورده است و هميشه يك مشته غبار رويشان داشتند و مزهي كاغذ كاهي ميدادند؟...هوس آبنباتهاي آشغال بون بون زنبور-نشان كردهاي؟...خلاصه نوستالژي ايراني چيزي غير از اين مزخرفات نبوده و نخواهد بود...
هوي عوضي! اين آهنگ را يادت هست؟...
يادت هست چي برايات از صفحهام ميگذاشتم؟
T'amo e T'amero
يادت ميآيد چهطور از گريه عر ميزدي؟
.
.
.
يادت هست وقتي ويكتور خارا را تا بيخ حلقوم ضبط آيوا-م بالا ميبردم...و ميخواند:
شعر من در مدح هيچكس نيست
و نميسرايم تا بيگانهاي بگريد
من براي بخش كوچك و دوردست سرزمينام ميسرايم
كه هر چند باريكهاي بيش نيست
اما ژرفاياش را پاياني نيست
شعر من آغاز و پايان همهچيز است
شعري سرشار از شجاعت
شعري هميشه زنده و تازه و پويا
اشك را از گوشهي چشمام با همان ناخنهاي هميشه بلندت پاك ميكردي...كره بز يادت هست چند بار پاي چشمام را خراش انداختي؟
اگر يادت باشد ميفهمام هنوز دوزار از break dance بار-ات هست...شايد با هم يك ليوان گنده آبزرشك تگري شور توي رگ زديم...باز مثل قديم ها تو آش رشته بخور با ماست بخور...من هم آش جوي پر از كشك...دوباره هر دو نعناع داغ را بهانه ميكنيم...يك كاسه انار دانكرده گلپري روي جدول پارك لاله جنب خيابان فاطمي ميخوريم...با قاشق چايخوري دسته بلند ميخوريم...البته قبلاش دم فنس آن پيست اسكيت ميايستيم و به آلبوم dreamland رابرت مايلز گوش ميگيريم...يادت هست آن سال كه با هم باقالي گلپري خورديم و هي من نق زدم...خودت ميدانستي من باقالي و بلال دوست ندارم...واسه همين چيزها بود كه گفتم با هم تفاهم نداريم...
بيخيال بابا...هوس آن نوشابههاي زردنبو را كردهاي كه كانادا دراي روي پهلوشان داغ خورده است و هميشه يك مشته غبار رويشان داشتند و مزهي كاغذ كاهي ميدادند؟...هوس آبنباتهاي آشغال بون بون زنبور-نشان كردهاي؟...خلاصه نوستالژي ايراني چيزي غير از اين مزخرفات نبوده و نخواهد بود...
هوي عوضي! اين آهنگ را يادت هست؟...
يادت هست چي برايات از صفحهام ميگذاشتم؟
T'amo e T'amero
يادت ميآيد چهطور از گريه عر ميزدي؟
.
.
.
يادت هست وقتي ويكتور خارا را تا بيخ حلقوم ضبط آيوا-م بالا ميبردم...و ميخواند:
شعر من در مدح هيچكس نيست
و نميسرايم تا بيگانهاي بگريد
من براي بخش كوچك و دوردست سرزمينام ميسرايم
كه هر چند باريكهاي بيش نيست
اما ژرفاياش را پاياني نيست
شعر من آغاز و پايان همهچيز است
شعري سرشار از شجاعت
شعري هميشه زنده و تازه و پويا
اشك را از گوشهي چشمام با همان ناخنهاي هميشه بلندت پاك ميكردي...كره بز يادت هست چند بار پاي چشمام را خراش انداختي؟
اگر يادت باشد ميفهمام هنوز دوزار از break dance بار-ات هست...شايد با هم يك ليوان گنده آبزرشك تگري شور توي رگ زديم...باز مثل قديم ها تو آش رشته بخور با ماست بخور...من هم آش جوي پر از كشك...دوباره هر دو نعناع داغ را بهانه ميكنيم...يك كاسه انار دانكرده گلپري روي جدول پارك لاله جنب خيابان فاطمي ميخوريم...با قاشق چايخوري دسته بلند ميخوريم...البته قبلاش دم فنس آن پيست اسكيت ميايستيم و به آلبوم dreamland رابرت مايلز گوش ميگيريم...يادت هست آن سال كه با هم باقالي گلپري خورديم و هي من نق زدم...خودت ميدانستي من باقالي و بلال دوست ندارم...واسه همين چيزها بود كه گفتم با هم تفاهم نداريم...