Eyes wide and come closer
اگر خودم از خودم بپرسم كه نميپرسم: اگر قرار بود به عقب باز گردم و شغل متناسب با خلقيات خودم پيدا كنم حتماً « بازپرس ويژهي دايرهي جنايتهاي عشقي » را برميگزيدم...اگر هم ، چنين دايرهاي نبود داير ميكردم...جنايتهايي كه مبناي آنان بر توافق دو طرف باشد...يعني قاتل ِعاشق در يك بازي خونين ، مقتول ِمعشوق را ، بسيار شاعرانه ، تكهتكه ميكند...و بازپرس ميبايست با نشانه هاي قاتل شعر قاتل را تحليل كند...و لابد ميدانيد در اين ميانه كتابهاي زير بالشتكي ( بر وزن زير جلكي ) من نمايشنامههاي بازرس آنتوني شفر بريتانيايي ، چهكسي از ويرجينيا وولف ميترسد؟ ادوارد البي و يا نزديكتر پاتريك ماربر و يا آثار هارولد پينتر خواهد بود...و براي رستگاري خودم همان نمايشنامهي خودم را با اجراي جديد و فضاسازي نوين به پيش خواهم برد...در آن نمايشنامه دو دوست ، هنگام تعويض دو كتاب يكسان با چاپ متفاوت از هم ، قرار ميگذارند تا چند سال بعد كه همديگر را بيابند ، زنان همديگر را با توافق تعويض كنند و اين پيمان خود را با خون خويش ميبندند...پيوند مراسم اورجي ( orgy ) و آن اتحاد عاقل و معقول نظامهاي قبيلهاي چنان مدرن خودش را بازيافت ميكند كه در اين بازي خون و جنون جز تفريح و شادي چيزي ديگر نميبيني...مطمئناً بازنويسي جديد من بهصورت نمايشنامهي قديميام نخواهد بود...در شادينامهي جديد مفاهيماي چون همخانهگي و همخوابهگي و همسري كاملاً دگرديس ميشوند و مفهوم منزل و منزلت از نو بازآفريني ميشود...ابتدا اثر درخشان آنتوني شفر و اگر نخواندهايد فيلم درخشان آن ، ساختهي جوزف منكيهويتس را ببينيد...تا در يادداشت بعدي نمايشنامهي خودم را تقديم كنم و كمي بيشتر با كيفيت بازنويسي من آشنا شويد...بر جنبههاي مفرح و خونين اين بازي كمي بيشتر بينديشيد...آيا شما هم دوست داريد؟...اگر دوست داشته باشيد برايتان از طراحيهاي خودم براي بازي مفرح مكبث دريك تيمارستان بسيارمفرح خواهم نوشت... دوباره خدمت ميرسم...