حس وحشي انساندوستي
مردم كشور عزيزم ايران عادت عجيب و جالبي دارند ، يكبار قاتل را lynch ميكنند ، يكبار هم مقتول را...ببين چه مزخرفاتاي اين آقاي طناز برون تراويده است...اينها را بگذار بهحساب انساندوستي حضرت مستطاب:
بخاطر هويت و شخصيتي كه بايد تو ميداشتي تا لايق زن بودن ميشدي . خيلي كمتر از آني كه بخواهم وقت حرامت بكنم ولي اينرا مي نويسم و اين وقت را ميگذارم براي كساني كه امروز جوانمردانه هزاران تف به رويت مي اندازند . گرچه كه لايق بزاق دهن هم نيستي . تو آنقدر كثيفي كه خدا هم امروز از خلقتت شرم كرد ...
حالا برو تا انگلي مثل فاطمه رجبي برايت دست بزند . تو مولود آن نطفه حرامي . هماني كه آشغالي مثل تو را لايق بيشتر از آشپزخانه نميداند . آشپزخانه هم براي تو زياد است . حتي حيف سوسكهاي مستراح . كثيف ميشوند دست تو بهشان بخورد . بدبخت برو تا فاطمه رجبي بتو بگويد كه امروز چطور چهار پايه شرف را از زير پاي خودت كشيدي . برو تا بتو بگويد كه اينجا چطوري قانون ميگذارند تا يك زن را يك انسان يك هويت را و يك برترين كلام ، مادر را چهار پايه كش بكنند . تف به آن بهشتي كه بخواهد زير پاي تو باشد كه لجن تا گردنت را گرفته . پسرك را كشتي كه چه ؟ كه بگوئي ميتوانم ؟ اينقدر كمي و اينقدر ناتواني و اينقدر ناچيزي كه بودنت را اينجوري ميخواهي كه ببينند . چرا آن ساعتي كه بهنود به پايت افتاد از شادي ذوق مرگ نشدي تا ما الآن در مرگت شاد باشيم ؟
از دست چنين جانوراناي پناه ميبرم به همان احمدينژاد
بخاطر هويت و شخصيتي كه بايد تو ميداشتي تا لايق زن بودن ميشدي . خيلي كمتر از آني كه بخواهم وقت حرامت بكنم ولي اينرا مي نويسم و اين وقت را ميگذارم براي كساني كه امروز جوانمردانه هزاران تف به رويت مي اندازند . گرچه كه لايق بزاق دهن هم نيستي . تو آنقدر كثيفي كه خدا هم امروز از خلقتت شرم كرد ...
حالا برو تا انگلي مثل فاطمه رجبي برايت دست بزند . تو مولود آن نطفه حرامي . هماني كه آشغالي مثل تو را لايق بيشتر از آشپزخانه نميداند . آشپزخانه هم براي تو زياد است . حتي حيف سوسكهاي مستراح . كثيف ميشوند دست تو بهشان بخورد . بدبخت برو تا فاطمه رجبي بتو بگويد كه امروز چطور چهار پايه شرف را از زير پاي خودت كشيدي . برو تا بتو بگويد كه اينجا چطوري قانون ميگذارند تا يك زن را يك انسان يك هويت را و يك برترين كلام ، مادر را چهار پايه كش بكنند . تف به آن بهشتي كه بخواهد زير پاي تو باشد كه لجن تا گردنت را گرفته . پسرك را كشتي كه چه ؟ كه بگوئي ميتوانم ؟ اينقدر كمي و اينقدر ناتواني و اينقدر ناچيزي كه بودنت را اينجوري ميخواهي كه ببينند . چرا آن ساعتي كه بهنود به پايت افتاد از شادي ذوق مرگ نشدي تا ما الآن در مرگت شاد باشيم ؟
از دست چنين جانوراناي پناه ميبرم به همان احمدينژاد