كودكي
چهكسي گفتهاست كودكي دوران معصوميت است؟...يك نگاه دوباره و دقيق بر بچهها داشته باشيد...متوجه ميشويد همان استعداد حراملقمهگري و موذيبازي كه به قول قديميها « دفعة ً » با « ولشكن ، بچهست » ماستمالي ميشود ،در آن دوران نيز ديده ميشود. تنها زمانيكه روابط گستردهتر ميشود و حوزهیِ زيست وسيع ميشود...نوع رفتارها پيچيدهتر ميشود و گاه آنقدر گلدرشت خودش را نشان ميدهد كه حالا ديگر نميتواني انگ معصوميت را بر پيشانياش بكوبي كه « بابا ولاش كن بچهاست »...بلكه بهعكس حالا ادبيات خشنتر ميشود: « نگاش كن سن خر بابامُ پيداكردهها؟ »...همان كوچولو و معصوم سابق را حالا اينطور واكنش نشان ميدهيم...من اين تجربه را با كودكان زياد داشتهام و اگر دوستشان دارم نه برایِ معصوميتاي است كه در هيچ دوره تاريخي برایِ كسي متصور نيستم و اصولاً پذيرش معصوميت و مصونيت از خطا را توهين بزرگاي به مفهوم بشريت ميدانم...چهراكه اگر قرار بود كامل بشويم...حتا يك نفرمان...ديگر اينهمه جزبلا بر سر پيشرفت و آزمون و خطا و مرور تاريخ برایِ چيست؟...من اگر كودكان را دوست دارم نه برایِ اين واژههایِ دروغين اديان كه نوعي تخمير بوده است و بس...فقط برایِ سادهتر بودن روابط حولو حوش آنهاست كه دوران كودكي را دوست دارم...مثلاً در يك مقطع خاص...پس هرچه معادلات سادهتر باشد و شلوغي كمتر...بر رویِ كانون مفهوم بشر ، بهتر و دقيقتر متمركز ميشوم...مثلاً اگر از يك بچهاي كه بستنياش را ليس ميزند بخواهم يك گاز هم به من بدهد...واكنش او برایِ من در عينحال كه ممكن است شيرين باشد...آزارنده نيز هست...اگر به قول خودمان خسيسبازي دربياورد...اگر كوناش را به من بكند و تند تند تویِ لپهاياش بچپاند تا به فكر خودش مثلاً چيزي به من نرسد...اين برخورد برايام دلنشين نيست...تنها شدت ناراحتي و دلخوريام از آن بچه...به نسبت بزرگسالان بسيار محدودتر و رقيقتر خواهد بود...وگرنه نوع واكنش من به رفتارها ( چون خودم هم جزو همان دسته هستم) مقطع سني نميشناسد...منتها بايد واكنش را طبق گروه سني نشان داد و مهار واكنش را به دست گرفت...بهطور طبيعي عوامل زيستمحيطي در تربيت كودك و بچه مؤثر هستند...پس بايد سعي كنيم محيط دور و بر خود را در كه مجموعهاي از اين كنشهایِ چرخدندهايست با واكنشهایِ متناسب با مقطع سنی ِخود بسازيم... اگر بپذيريم كه خميرمايهیِ بشر به عنوان موجودي ذيشعور و تصميمگيرنده دارایِ تضادها و تناقضهایِ روحي-رواني و حتا بعدها بهطور خاص از تناقضات جسمي اين چندگانهگيها نيز منبعث خواهد شد... و تنها بيشترين تلاش خود را بر سر ايجاد هماهنگي با طبيعت بيرون ايجاد كنيم...به نظر من ديگر دنبال واژههایِ مانند سعادت و رستگاري بودن حواشی ِ سرگرمكنندهیِ زندهگي خواهد بود...حالا هركس با هر تعريفاي خودش را بشناساند...بهشرطيكه به روابط علي-معلولي طبيعت پاسخ مناسب را بدهد... وسعي در اختلال آنها نداشته باشد...اگر من و يا شما اصولي خواسته يا ناخواسته وضع ميكنيم برایِ نشانزدن جاپاهایِ خودمان است تا اين Source-ها دستكاري نشود..بلكه بيشتر بايد در جهت كشف بيشتر آنها كوشيد...
من همان اندازه بدانم كه نياز طبيعی ِمن است... حالا طبيعت من چيست؟...اين همان source-هاييست كه به نظر من در اين گيهان open source هركس نياز به رصد بر اساس نيازهایِ خود دارد...كودكي تنها يك مرحله است...مانند مواد تشكيلدهندهیِ يك ملاط...شايد گچ-خاك باشد...بعدتر شايد «كاه» هم اضافه شود...شايد بعداًسيمان اضافه شود...يعني درست مانند برنامه لينوكس ( open source) شما به مرور نيازهایِ خود را با كشف آن منبعهایِ پنهان ، برنامههایِ خود را ميسازيد و نصب ميكنيد...
من همان اندازه بدانم كه نياز طبيعی ِمن است... حالا طبيعت من چيست؟...اين همان source-هاييست كه به نظر من در اين گيهان open source هركس نياز به رصد بر اساس نيازهایِ خود دارد...كودكي تنها يك مرحله است...مانند مواد تشكيلدهندهیِ يك ملاط...شايد گچ-خاك باشد...بعدتر شايد «كاه» هم اضافه شود...شايد بعداًسيمان اضافه شود...يعني درست مانند برنامه لينوكس ( open source) شما به مرور نيازهایِ خود را با كشف آن منبعهایِ پنهان ، برنامههایِ خود را ميسازيد و نصب ميكنيد...