Campaign
آقا ، خانوم...شمايي كه اين وبلاگُ ميخوني و راست راست ميگردي و اعتنايي هم نميكني...به خدا من گدا نيستم...اينجوري نبودم...واسه خودم كسي بودم...كيا بيا داشتم...كله گنده ها يهطور ديگه نيگام ميكردن...اگه بهخاطر اين بچههام...بهخاطر اين نوشتهها نبود...دستامُ پيش احدي دراز نميكردم...از تو خواهرم...تو برادرم...عاجزانه ميخوام...«خواهشن» دست منُ كوتاه نكني...سر سياه زمستوني شرمنده بچههام نكنيد...چي كار كنم ديگه؟...وُسعام همين بود...هرچي زور زدم بيشتر مشتري جمع كنم، نشد...هرچي مرحمتی ِ بيشتر...كامنت بيشتر...نشد...حالا دارم پا ميذارم رو غرورم و لگدمالاش مي كنم و ازتون ميخوام نذاريد چراغ اين وبلاگ خاموش بشه...هرچه قدر وسعتون ميرسه...دستتون بازه...اين شب عيدي...به نيت پنج تن، پنجاه (50) تا كامنت برام بذاريد...به خدا راه دوري نميره...خدا عوضش ُاون دنيا بهتون ميده...جدم نگهدارتون باشه...نذاريد شرمندهیِ چارتا دوست و آشنا بشم...نشون بديد هنوز انسانيت نمرده...اگه پنجاه تا كامنت گذاشتيد كه گذاشتيد...وگرنه كه در ِاين وبلاگُ به جون همين بچههام كه نوشتههامان...در ِاينجا رو هم گل ميگيرم...احساس ميكنم ديگه واقعاً با اين وضعيت نميتونم ادامه بدم...اگه تعداد كامنتها پنجاه تا شد كه شد...خب خدا پدر-مادرتونُ بيامرزه...وگرنه برایِ حفظ اين تتمه غرور نداشتهم هم كه شده بايد خودم و اين بچه هامُ بفرستم رو هوا...
ببينم كي بزرگي ميكنه اولين چراغُ روشن ميكنه...
پنجاه تا فقط، بيشتر نميخوام...نشون بديد چهقدر غيرت داريد...نذاريد آبرو-م بره...
خدايا خودمُ سپردهم به تو...
نذاريد اين وبلاگ هم بميره...
مرتبط :
جنجال آزمون ِ «ضمن خدمت» و توهين باز هم به پيامبر و سبالنبي و اينها
ببينم كي بزرگي ميكنه اولين چراغُ روشن ميكنه...
پنجاه تا فقط، بيشتر نميخوام...نشون بديد چهقدر غيرت داريد...نذاريد آبرو-م بره...
خدايا خودمُ سپردهم به تو...
نذاريد اين وبلاگ هم بميره...
مرتبط :
جنجال آزمون ِ «ضمن خدمت» و توهين باز هم به پيامبر و سبالنبي و اينها