بي تو              

Tuesday, March 27, 2007

همه‌یِ [...] برابرند اما بعضي برابرترند.

.
.
.
ناپلئون چنان به وجد آمد که بلند شد و قبل از نوشيدن، گيلاس‌اش را به گيلاس پيل کينگتن زد. وقتي صداهایِ هوار فروکش کرد ناپلئون که هنوز سرپا بود اعلام کرد که وي نيز چند کلمه برایِ گفتن دارد.
مانند تمام نطق‌هاي‌اش اين‌بار نيز مختصر و مفيد صحبت کرد. گفت، او نيز به سهم خود از سپري شدن دوران سوء تفاهمات مسرور است. مدتي طولاتي شايعات‌اي دربين بود که وي و همکاران‌اش نظر خراب‌کاري و حتا انقلابي دارند، مسلم است اين شايعه از ناحيه معدودي دشمنان خبيث که دامن زدن انقلاب را بين حيوانات ساير مزارع برایِ خود اعتباري فرض کرده بودند انتشار يافته است.هيچ چيز بيش از اين مطلب نمي‌تواند از حقيقت به دور باشد.تنها آرزویِ شخص وي،چه در زمان حال و چه در ايام گذشته، اين بوده است که با هم‌سايه‌گان با صلح و صفا باشد و با آنان روابط عادیِ تجاري داشته باشد و اين مزرعه که وي افتخار اداره آن را دارد مزرعه‌اي است اشتراکي و طبق سند مالکيت‌اي که در دست است ملک آن متعلق به تمام خوک‌هاست.بعد اضافه کرد، هرچند گمان ندارد از عدم اعتماد و سوء ظن‌هایِ پيشين چيزي باقي باشد، به منظور حسن تفاهم بيش‌تر، اخيراً در طرز اداره مزرعه تغييراتي داده شده است: تا اين تاريخ حيوانات مزرعه عادت احمقانه‌اي داشتند که يک‌ديگر را «رفيق» خطاب مي‌کردند، از اين‌کار جلوگيري شده است. عادت عجيب‌تري هم جاري بوده است که اساس‌اش نامعلوم است، هر يکشنبه صبح حيوانات از جلو جمجمه‌یِ خوک نري که بر تيري نصب بود با احترام نظامي رژه مي‌رفتند، اين‌کار نيز موقوف مي‌شود و درحال حاضر هم جمجمه دفن شده است.مهمانان وي محتملاً پرچم سبزي را که بر بالاي دکل در احتزاز است را ديده‌اند، شايد توجه کرده باشند که سم و شاخ سفيدي که سابق بر آن منقوش بود ، در حال‌حاضر ديگر موجود نيست و پرچم از اين تاريخ به بعد به رنگ خالص سبز خواهد بود. گفت به نطق غرّاء و دوستانه‌یِ آقاي پيل کينگتن فقط يک ايراد دارد و آن اين است که به قلعه، قلعه حيوانات خطاب کردند. البته ايشان نمي‌دانستند چون خود او برایِ اولين‌بار است که اعلام مي‌کند اسم قلعه حيوانات منسوخ شد و از اين تاريخ به بعد قلعه به اسم مزرعه مانر که ظاهراً اسم صحيح و اصلی‌ ِمحل است خوانده مي‌شود. در خاتمه ناپلئون گفت: «گيلاس‌هایِ خود را لبالب پُرکنيد آقايان! من هم مثل آْقایِ پيل کينگتن از حاضرين مي‌خواهم که گيلاس‌هایِ خود را برایِ ترقي و تعالي مزرعه بنوشند.»
با اين تفاوت که ميگويم:«آقايان به خاطر ترقي و تعالي مزرعه مانر بنوشيد!»
باز چون بار پيش همه هورا کشيدند و گيلاس‌ها را تا ته خالي کردند. اما به‌نظر حيوانات که از خارج به اين منظره خيره شده بودند چنين آمد که امري نو ظهور واقع شده است. در قيافه‌یِ خوکان چه تغييري پيدا شده بود؟
چشم‌هایِ کم نور کلوور از اين‌صورت به آن‌صورت خيره مي‌شد.بعضي پنج غبغب داشتند. بعضي چار، بعضي سه .اما چيزي که در حال ذوب شدن و تغيير بود چه بود؟ بعد کف زدن پايان يافت و همه ورق‌ها را برداشتند و به بازي ادامه دادند، و حيوانات بي‌صدا دور شدند.
چند قدم برنداشته بودند که مکث کردند. هياهويي از ساختمان بلند شد. با عجله برگشتند و از درزهایِ پنجره نگاه کردند. نزاع سختي درگرفته بود.
فرياد مي‌زدند، رویِ ميز مشت مي‌کوبيدند،به هم چپ چپ نگاه مي‌کردند، و حرف يک‌ديگر را تکذيب مي‌کردند. سرچشمه اختلاف ظاهراً اين بود که ناپلئون و پيل کينگتن هردو در آن واحد تک‌خال پيک سياه را رو کرده بودند.دوازده صدایِ خشم‌ناک يکسان بلند بود. ديگر اين‌که چه‌چيز در قيافه‌یِ خوک‌ها تغيير کرده، مطرح نبود.
حيوانات خارج، از خوک به آدم و از آدم به خوک و باز از خوک به آدم نگاه کردند ديگر امکان نداشت که يکي را از ديگري تمييز دهند.


مزرعه حيوانات / جورج اورول

.
.
.
مرتبط:

هيجدهم برومر لوئي بناپارت