عشق فراوونه اما كيلو چنده ، خدا ميدونه
يادداشت مجيد زهري رو كه خوندم ياد عكس افتادم…راستاش اون موقع كه ديده بودم بيشتر ياد رضاخوشنويس تو هزاردستان افتاده بودم كه با يه من ريش و سبيل و روبنده رفت تو مجلس زنونه تا اون مردك رو ترور كنه…كيرو؟…اوناش زياد مهم نيست…فقط قاتي زنان شدن رضا خوشنويس خيلي برام جالب بود…بگذريم…يادداشت زهري رو كه خوندم …به قول دوستي «كف دستام خاريد» تا يه فحش مشتي هم به هُوار مجيدخان برفستم…اما گفتم: نه بابا…بنده خدا راست گفته…دوختر به اين جيگرطلايي…يه دوختر متولد 1357 كه هيچچي از انقلاب نفهميده و درست در كوران انقلاب خيلي هنر كرده باشه فقط به دنيا اومده…اما خود به خدايي پارادوكس روبندهیِ يك زن قجري و هفت قلم آرايش زنانهیِ زيرشُ خيلي خوب درآورده…به اين ميگن خلاقيت از نوع كارهایِ «شيرين نشاط» و خانوم قديريان…فقط نميدونم چهرا تازگيها چپچُسي زيادي مد روز شده و فحش دادن به خاندان پهلوي از همهیِ اينها بيشتر مُد...ببخشيد ببخشيد گلاب به روتون…اگه زن هم باشه ديگه بدتر، يهجورايي ميشم…مگه زن چشاه؟…هيچچيش نيست…فقط اين اداها به مردش نمياد چه برسه به زن…خلاصه ديديم بالاخره كاف عين زنگوله رو زد و اومد تو گود زورخونه (يا خزينهیِ حموم زنونه، فرقي هم ميكنه؟) كباده رو بلند كرد و بسملگويان ، به ياد استاد اسماعيل دولابي، استاد سابق سعيد حجاريان تئوريسين چپ اسلامي، از لاك دفاعي دراومد و حسابي به خدمت مجيد زهري رسيد…اما چه خدمتي…بيشتر خودشُ ضايع كرد…و بنده اينبار نيز از روزهایِ پيشين ، احساس شعفام ، بيشتر شد…چنانكه باورم شده است چيزي به نام دموكراسي حتا از نوع حداقلی ِآن محال ممكن است روزي در ايران محقق شود…ملا شدن خر چه آسان…دموكرات شدن ايراني چه مشكل…خلاصه همه يادگرفتيم تحت لوایِ دموكراسيخواهي به همديگه قشنگ و عالمانه فحش بديم…كامنت اون خانوم خيكيهیِ سبيلو از همه خندهدارتر بود ( من كه ادعایِ دموكراسي ندارم پس ميتونم فحش بدم…اشكالي كه نداره؟…داره؟) :
« ……ساده بگويم این آقا سلطنت طلب است و مقاله عالی آزاده بر او سخت گران آمده است...پس آزاده را تحقير می کند.خوشحالم که به زهری لينک نداديد. او تنها این مطلب را به جلب توجه به ذهن بيمارش نوشته است…»
فقط حظ كنيد كه اينها رو همون مصاحبهگر با پهلوانپنبه ميزنه…«كاف عين» عزيز هم ببينيد كه تو متناش چه گندمي خورده:
«….مجید زهری – که سینهچاکانه در پی خاندان سلطنت میدود –…»
من از «كاف عين» ميپرسم:
حضرت والا ! شما از مطالب درون « تارنما»یِ پروفسور زهري متوجه شدهايد كه ايشان سلطنتطلب هستند؟…خب باشند…به شما چه؟…مگر كسي بايد به شما بگويد چون شما اينهمه سنگ فلسطينيها را به سينه ميزنيد بايد حتماً ضديهود و فاشيست هم باشيد؟…گيريم هم كه باشيد… ديگران را سنهنه؟…( نه منه؟ )…
ببخشيد اسائه ادب ميكنم…اما بهتر است اول ياد بگيريد به همديگر فقط با كلمات قلنبه سلنبه و دروغين احترام نگذاريد و اگر مَرديد مرد باشيد و اگر زن، مانند يك زن به طبيعت انسانی ِخود وفادار بمانيد…
جز اين باشد، ميشود هادي خان خرسندیِ استندآپشومن كه فقط بهخاطر ملاقات گوگوش با فرح ديبا، سوسن كوري را قدعلم ميكند و هتاكی ِطنازانه و خيلي هم خُنَك و روشعنفكرانه مرتكب ميشود…آيا روشنعنفكريتان از اين جنس است؟…
پس بايد در مراسم ختم «انديشه» از جنس ايراني واقعاً شركت كنم.
موقع تلقين خواندن به گوش اين ميت بُز[رگ]وار، حتماً خودم تكاناش خواهم داد…
.
.
.
ببينيد و عبرت بگيريد:
موزهیِ قهرمانان رنگي
عشق فراوونه
گزارش داور اردلان از npr
« ……ساده بگويم این آقا سلطنت طلب است و مقاله عالی آزاده بر او سخت گران آمده است...پس آزاده را تحقير می کند.خوشحالم که به زهری لينک نداديد. او تنها این مطلب را به جلب توجه به ذهن بيمارش نوشته است…»
فقط حظ كنيد كه اينها رو همون مصاحبهگر با پهلوانپنبه ميزنه…«كاف عين» عزيز هم ببينيد كه تو متناش چه گندمي خورده:
«….مجید زهری – که سینهچاکانه در پی خاندان سلطنت میدود –…»
من از «كاف عين» ميپرسم:
حضرت والا ! شما از مطالب درون « تارنما»یِ پروفسور زهري متوجه شدهايد كه ايشان سلطنتطلب هستند؟…خب باشند…به شما چه؟…مگر كسي بايد به شما بگويد چون شما اينهمه سنگ فلسطينيها را به سينه ميزنيد بايد حتماً ضديهود و فاشيست هم باشيد؟…گيريم هم كه باشيد… ديگران را سنهنه؟…( نه منه؟ )…
ببخشيد اسائه ادب ميكنم…اما بهتر است اول ياد بگيريد به همديگر فقط با كلمات قلنبه سلنبه و دروغين احترام نگذاريد و اگر مَرديد مرد باشيد و اگر زن، مانند يك زن به طبيعت انسانی ِخود وفادار بمانيد…
جز اين باشد، ميشود هادي خان خرسندیِ استندآپشومن كه فقط بهخاطر ملاقات گوگوش با فرح ديبا، سوسن كوري را قدعلم ميكند و هتاكی ِطنازانه و خيلي هم خُنَك و روشعنفكرانه مرتكب ميشود…آيا روشنعنفكريتان از اين جنس است؟…
پس بايد در مراسم ختم «انديشه» از جنس ايراني واقعاً شركت كنم.
موقع تلقين خواندن به گوش اين ميت بُز[رگ]وار، حتماً خودم تكاناش خواهم داد…
.
.
.
ببينيد و عبرت بگيريد:
موزهیِ قهرمانان رنگي
عشق فراوونه
گزارش داور اردلان از npr