تناسخ بقا
نميدانم چهرا مردي از زن جماعت نارو بخورد، نميگويند: کسخوردي...باز ميگويند: کير خوردي...کس ليسي شنيدهام...که البته اين دومي در راستایِ مهرورزي سنت پسنديدهاي ميدانم...هرچه باشد قطعاً از کسکشي که بهتر است. نيست؟
اما اينکه بگويند: فلان مرد از فلان زن کسخورد...نه نشنيدهام...خب مگر نه ايناست که به تناسب جنسيت بايد باشد؟...مگر ميشود از لحاظ فيزيولوژيکي از زني کير خورد؟...
خب من ديروز رفتم دم در قصابي تا دستانام را ساطوري کند...قصاب به من گفت بايد مجوز پزشکي بياوري...گفتم يعني چه؟...گفت: يعني که بايد مُهر اداره بهداشت رویِ مچ دستات خورده باشد وگرنه کونمان ميگذارند...خلاصه يکي از دوستان در «بهداشت و درمان» و از همکاران اسبق پدر مرحوم يافتم تا با دوکتوري رویِ هم بريزم و مهر لازم را بگيرم...دوکتور از من پرسيد: چهرا ميخواهي دستانات را قطع کني؟ گفتم: آقایِ دوکتور اين دستها نمک ندارند...پرسيد: خب مگر خيارند که نياز به نمک داشته باشند؟...گفتم: به والله از خيار هم بيشتر به نمک نياز دارند...گفت: جوان اين دست تو نيست که نمک ندارد...اين زبان توست که نيش دارد...برو بخش سوانح گزيدهگي و ادارهیِ گزش...و بخواه تا زهرش را بگيرند...گفتم: آقایِ دوکتور زهرم کشنده نيست...بيشتر تلخ است...گفت: اينکه مشکلي ندارد...بده فرآوري کنند و مانند زيتون تلخيش را بگيرند...آنوقت ببين چهقدر هم برایِ ديگران خاصيت داري...گفتم: آخر دوکتور جان...تو بگو....من يکي که ديگر فکرم کار نميکند...مشکل من چيست؟...هرکار ميکنم دستانام نمک ندارند...دوکتور گفت: خب بده نمکسود کنندشان...اصلاً چه نيازي به نمک داري؟...کمي فکر کردم و متوجه شدم بنده خدا راست ميگويد...زور که نيست..تویِ پيشونی ِما نوشتهاند: بايد کير بخوري...چه از زن چه از مرد...فرقي ندارد...جنسيت هم نميشناسد...
اما فردا صبحاش که پا شدم ديدم دوتا شاخ بزرگ رویِ پيشاني-ام نيز سبز شدهاست...اما اينبار خيلي خوشحال بودم...چون از آنروز دارد شکلام بيشتر تغيير ميکند...با اين تکامل واقعي خوشبختتر از هميشه خواهم شد...آخر من دارم به يک گاو درست و حسابي تبديل ميشوم...حالا ميفهمام گاو بودن چه نعمتيست...خداوندا اگر اين چند وقت ناشکري کردم خودت از سر تقصيراتام درگذر...از اينکه گاو شدهام احساس خوبي دارم...
.
.
.
مرتبط:
Nausea
اما اينکه بگويند: فلان مرد از فلان زن کسخورد...نه نشنيدهام...خب مگر نه ايناست که به تناسب جنسيت بايد باشد؟...مگر ميشود از لحاظ فيزيولوژيکي از زني کير خورد؟...
خب من ديروز رفتم دم در قصابي تا دستانام را ساطوري کند...قصاب به من گفت بايد مجوز پزشکي بياوري...گفتم يعني چه؟...گفت: يعني که بايد مُهر اداره بهداشت رویِ مچ دستات خورده باشد وگرنه کونمان ميگذارند...خلاصه يکي از دوستان در «بهداشت و درمان» و از همکاران اسبق پدر مرحوم يافتم تا با دوکتوري رویِ هم بريزم و مهر لازم را بگيرم...دوکتور از من پرسيد: چهرا ميخواهي دستانات را قطع کني؟ گفتم: آقایِ دوکتور اين دستها نمک ندارند...پرسيد: خب مگر خيارند که نياز به نمک داشته باشند؟...گفتم: به والله از خيار هم بيشتر به نمک نياز دارند...گفت: جوان اين دست تو نيست که نمک ندارد...اين زبان توست که نيش دارد...برو بخش سوانح گزيدهگي و ادارهیِ گزش...و بخواه تا زهرش را بگيرند...گفتم: آقایِ دوکتور زهرم کشنده نيست...بيشتر تلخ است...گفت: اينکه مشکلي ندارد...بده فرآوري کنند و مانند زيتون تلخيش را بگيرند...آنوقت ببين چهقدر هم برایِ ديگران خاصيت داري...گفتم: آخر دوکتور جان...تو بگو....من يکي که ديگر فکرم کار نميکند...مشکل من چيست؟...هرکار ميکنم دستانام نمک ندارند...دوکتور گفت: خب بده نمکسود کنندشان...اصلاً چه نيازي به نمک داري؟...کمي فکر کردم و متوجه شدم بنده خدا راست ميگويد...زور که نيست..تویِ پيشونی ِما نوشتهاند: بايد کير بخوري...چه از زن چه از مرد...فرقي ندارد...جنسيت هم نميشناسد...
اما فردا صبحاش که پا شدم ديدم دوتا شاخ بزرگ رویِ پيشاني-ام نيز سبز شدهاست...اما اينبار خيلي خوشحال بودم...چون از آنروز دارد شکلام بيشتر تغيير ميکند...با اين تکامل واقعي خوشبختتر از هميشه خواهم شد...آخر من دارم به يک گاو درست و حسابي تبديل ميشوم...حالا ميفهمام گاو بودن چه نعمتيست...خداوندا اگر اين چند وقت ناشکري کردم خودت از سر تقصيراتام درگذر...از اينکه گاو شدهام احساس خوبي دارم...
.
.
.
مرتبط:
Nausea