تقريباً برنامهیِ هر روز من و يکي از دوستان خوبام اين شده است...شيفت شب را ميگويم...ساعت از 2 بامداد به بعد...جيميلمان را باز ميگذاريم و حين کار خودمان ، سر به سر هم ميگذاريم و مدام تبادل لينک ميکنيم...آي حالي ميدهد...آي حالي ميدهد...در اين فاصله او ميرود چپقاي چاق کند...چون به قول خودش سيگار اول وقت ثواب زيادي دارد...من هم در اين حين شايد بروم تویِ حياط و يکي از آن مشتيها را به رگ بزنم...چون بدجور آب از لب و لوچهام راه مياندازد...
خدايا بار الها از اينکه سيگار را به ما ارزاني داشتي بسيار مديون تو-ايم...تويي که در آسمانها هوایِ ما را داري...آمين يا ربالعالمين...خيلي باحالي به مولا...
خب...دوستام برگشته است و حالا من بايد بروم تا متناي را بنويسم...باز ميگرديم و ميرويم و ميآييم و از اين دنيایِ مجازیِ مزخرف و دلنشين لذت ميبريم...خب حالا ساعت 5 صبح است...دوستام رفته است...من هم بايد بروم نان بخرم...در راه نانواني آنچنان با معدهیِ خالي پوک غليظ به سيگار ميزنم که حوريان بهشتي جلویِ چشمانام صف ميبندند...سيگاريهایِ عزيز خوب ميدانند سيگار ناشتا چه مزهاي دارد... شايد يک ليوان شير برایِ معدهام بد نباشد...نان بربریِ داغ خيلي ميچسبد اما من ، سيگاري را بيشتر ميپسندم که تویِ صف نانوايي دودش را فوت ميکنم تویِ صورتهایِ پفکردهیِ از خواب برخاسته...شما هم اگر ميل داشتيد تعارف نکنيد...خشخاشي دوست داريد يا ساده؟...دو رو باشد يا...؟...از من ميشنويد پشت نان بربري را با شُتکه نسابيد...خاصيت اين نان به همان سبوسهایِ خوشطعم است...
تا من بروم کون به کون سيگار بکشم ،شما هم اين گزارش را بخوانيد...
بزرگان شکم ميگويند: برایِ باز شدن اشتها ،سالاد بخوريد و برایِ هضم بهتر آن بعد از غذا شيريني بخوريد...
حالا من هم که شکمام خاليست و تا شب گمان نکنم چيزي توش بريزم...برایِ شما آرزویِ سلامتي ميکنم و تا برنامهیِ بعد از حضورتان مرخص ميشوم.
خدايا بار الها از اينکه سيگار را به ما ارزاني داشتي بسيار مديون تو-ايم...تويي که در آسمانها هوایِ ما را داري...آمين يا ربالعالمين...خيلي باحالي به مولا...
خب...دوستام برگشته است و حالا من بايد بروم تا متناي را بنويسم...باز ميگرديم و ميرويم و ميآييم و از اين دنيایِ مجازیِ مزخرف و دلنشين لذت ميبريم...خب حالا ساعت 5 صبح است...دوستام رفته است...من هم بايد بروم نان بخرم...در راه نانواني آنچنان با معدهیِ خالي پوک غليظ به سيگار ميزنم که حوريان بهشتي جلویِ چشمانام صف ميبندند...سيگاريهایِ عزيز خوب ميدانند سيگار ناشتا چه مزهاي دارد... شايد يک ليوان شير برایِ معدهام بد نباشد...نان بربریِ داغ خيلي ميچسبد اما من ، سيگاري را بيشتر ميپسندم که تویِ صف نانوايي دودش را فوت ميکنم تویِ صورتهایِ پفکردهیِ از خواب برخاسته...شما هم اگر ميل داشتيد تعارف نکنيد...خشخاشي دوست داريد يا ساده؟...دو رو باشد يا...؟...از من ميشنويد پشت نان بربري را با شُتکه نسابيد...خاصيت اين نان به همان سبوسهایِ خوشطعم است...
تا من بروم کون به کون سيگار بکشم ،شما هم اين گزارش را بخوانيد...
بزرگان شکم ميگويند: برایِ باز شدن اشتها ،سالاد بخوريد و برایِ هضم بهتر آن بعد از غذا شيريني بخوريد...
حالا من هم که شکمام خاليست و تا شب گمان نکنم چيزي توش بريزم...برایِ شما آرزویِ سلامتي ميکنم و تا برنامهیِ بعد از حضورتان مرخص ميشوم.