Sensibility

آيا اين ربط پيچيده در تمام پستهاي تو هست؟...اينجا البته پاسخ يک شكلک لب ورچيده و کمي شرمندهگي بود...در جوف اين شکلک ميتوانستم اينرا برسانم که : اين چه سووال بچهگانهايست؟...باز هم ادب اين اجازه را نداد...تا اينکه ياد يک جلسهء کاري با دوستي افتادم که براي من تماماً مفهوم نجيبزادهگي را با يک face to face شدن تمام و كمال القاء کرد...با ديدن او تمام ديدگاه من نسبت به مفهوم نجيبزادهگي تغيير کرد...از قضا ايشان نويسندهء کتابي راجع به يک نجيبزاده هستند که البته به هيچوجه از آن تنش و آشفتهگيهاي شخصيتي نجيبزادهء مذكور در ايشان خبري نيست...در واقع هرچه برداشت تا آنروز از نجيبزادهگي داشتم با ديدن او بهعکس تعبير شد...همواره نوشتهام و گفتهام: چون سر و کار يک نويسنده ، که بدبختانه من نيز از آن مستثنا نيستم ، با کلمات است بهتبع آن درجهء حساسيت نيز متغير خواهد بود...خب باز بدبختانه هرچه حساسيت به کلمات بالاتر برود ، به همان ميزان خلوص متن بالاتر ميرود چون نسبت به استفادهء کلمات احتياط بيشتر ميشود...خوانندهگاناي که وبلاگام دارد ، شک ندارم اگر روزي برسد که بتوانند از نزديک نويسندهاش را ببينند هر برداشتاي که از او دارند از ميان خواهد رفت...آنوقت است که خوب و بد از ميان برداشته ميشود و محور خود شخصيت ميشود...با اينحال دوست ندارم اين رو-در-رو-اي صورت بگيرد...چون ميدانم خلوص کلمات من نيز در ارتباط رو-در-رو به ميزان تصويري عيني که از هم خواهيم داشت مخدوش خواهد شد...و آن ابهام شيرين و زيبا (در عين حال دردناک و پر از نفهميدن) از بين ميرود...به همين دليل ترجيح ميدهم دوستي را براي ديدن چهرهء واقعي انتخاب کنم که خودم با خلوص کلماتاش حال کردهام و خوشبختانه: يک دوستي از اين فضاي مجازي دارم که هر ملاقاتام با او نيز با خلوص دل همراه بوده است...چون ميان من و او موضوع شخصيت دو طرف است و نه ابهاماي که از خلوص کلمات زاييده ميشود. اميدوارم از سفر بازگشته باشد و اين نوشته را بخواند...و بداند چهاندازه شيفتهء او هستم...کاش بداند با گفتن آن جملهء شيريناش راجع به age of innocence دم مانده بود بغضام بترکد...ايکاش بداند چه خوب به خال زده است...کاش باور کند وقتي ميگويم نگاهاش از پيش بسيار دقيقتر و خواندنيتر شده است يعني چه...کاش باور کند که وقتي ميگويم هر تصويري از گفتههاياش خود داستاناي بسيط در مقابل ديدهگانام ميگشايد يعني چه...