بي تو              

Monday, September 24, 2007

كاياپرستي

احمد کايا بر اثر مسمويت مرد يا سکته‌ي قلبي...در پرلاشز فرانسه ، گورستان مشاهير ، دفن ‌است يا هرجاي ديگر...خواننده‌ي معترض تورک است يا خير؟.. بيش‌ترين شهرت او مديون کورد بودن‌اش بود يا طرف‌داري از گروه p.k.k يا هيچ‌کدام؟...آيا اصلاً‌ با عبدالله اوجالان سَلَم‌اي داشت يا خير؟
اما آن‌چه که در احمد کايا مصداق دارد و کارهاي او را براي من دل‌پذير مي‌کند ، ‌برخاسته بودن‌اش از جوهر درون‌ است...اين خواننده‌ي محبوب ملت و مغضوب حکومت دنبال کله‌معلق نبود...دنبال نوآوري‌هاي اين‌چنان‌اي نبود...از همان آغاز کار هم نگران مخاطب بود...و من مطمئن‌ام با صداي کف‌ زدن‌ها و هلهله‌ي آنان جاني دوباره مي‌گرفت تا بيش‌تر از زخم درون‌اش بسرايد...او هرگز فريادي نزد تا جماعت را با هوهوي دروغين خود به هواي سوز جگرخراش بفريبد...نخوانده‌ام مصاحبه‌اي داشته باشد که مخاطب‌اش را با آن ميخ‌کوب «دانش» خود کند...نخواندم جايي حکومت و متوليان امور خود را پدر بنامد...اگرچه از پدرش خواند...از آرزوهايي که براي پدر داشت...اما پدرش زودتر از آن‌که فکرش را مي‌کرد جان داد...

احمد کايا متأسفانه با دو عدد سي‌دي جاودانه‌ها رفت ور دل روشن‌فکران...و حالا هم که کايا با روشن‌فکر «وطن‌»اي ، نام‌جو ، مقايسه مي‌شود.
شهادت‌اش مبارک.

من اگر به‌جاي يک خواننده‌ي متفاوت «وطن‌»‌ام بودم به جاي عربده‌خواني مولوي ، سکوت انباشته در کلمات «سهراب سپهري» را با حنجره‌ي بي‌تاب و خروسک گرفته مي‌خواندم...و براي اين‌کار از پيش، سينه‌ام را زخم مي‌زدم...حنجره را مي‌دريدم...سرد و گرم‌اش مي‌کردم...و با رنج‌اي باور نکردني و به سختي فرياد مي‌زدم...چنان‌که صداي‌ام به سختي شنيده مي‌شد...هرچه چگالي و غلظت اين انباشته‌‌گي سکوت بيش‌تر باشد در زمان آزادسازي شنيدني‌تر خواهد بود...
احمد کايا ساز «ديوان» را به سوگ قلابي در نمي‌آورد...«بختيار»ش را با هم مي‌شنويم...

ببينيم چه‌را آخر ترانه نواي سوزناک کوردي سر مي‌دهد؟


Ahmet Kaya / Bahtiyar


Geciyor Önümden
Sirenler Icinde
Ah Eller Üstünde
Cicekler Icinde

Dudagimda Yarim
Bir Sevdan Hüznü
Aslan Gibi Gögsü
Türküler Icinde

Rasladim Avluda
Hep Folta Atarken
Cigara Icerken
Yahut Coplanirken

Kimseyle Konusmaz
Dal Gibi Titrerdi
Cocukca Sevdigi
Cicegi Sularca

Diyarbakirliymis Adi Bahtiyar
Sucu Saz Calmakmis Ogrendigim Kadar

Geciyor Önümden Gül Yüzlü Bahtiyar
Yaraliyim Yerde Kalan Sazi Kadar

Beni Tez Saldilar
O Kaldi Icerde
Cok Sonra Duydumki
Yozgat'ta Sürgünde

Ne Yapsa Ne Etse
Üstüne Gitmisler
Mavi Gök Yüzünü
Ona Dar Etmisler

Gazetede Cikti Üc Satir Yaziyla
Uzamis Sakali Catlamis Saziyla

Birileri Ona Ölmedin Diyordu
Ölü Yaninda Hüzünle Gülüyordu

Diyarbakirliymis Adi Bahtiyar
Sucu Saz Calmakmis Ogrendigim Kadar

Geciyor Önümden Gül Yüzlü Bahtiyar
Yaraliyim Yerde Kalan Sazi Kadar

Bu Türkü'deki Hikaye Gercekten Yasanmistir