بي تو              

Wednesday, September 26, 2007

اين احساس من است

مي‌داني آن کلاه بلند سفيدي که سرت داري مرا ياد چه انداخت؟ زنان زيباروي روسيه‌ي قرن نوزده... نمي‌دانم چه‌را هر زن زيباروي روس براي من نام « کلوديا» دارد...مي‌دانم بي‌ربط است..
کلوديا کارديناله‌ بازي‌گر مشهور ايتاليايي است...دقيقاً حالت او را پيدا کرده‌اي...نسخه‌ي رقيق‌شده‌ي ايراني او به‌نظرم سارا خوئيني‌ها باشد که در فيلم نقاب هم بازي دارد...وقتي اول فيلم برقع زده است و فقط چشمان افسون‌گرش ديده مي‌شود ياد زنان افسون‌گر هزار و يک شب ‌افتادم...
فيلم نقاب از يک‌سوم پاياني‌اش که انگار براي فيلم‌هاي هالي‌وودي نفس‌کش مي‌طلبد ، اساساً ريده است...
داشتم مي‌نوشتم:

اين کلاه زيباي بلند ، زنان زيباروي قو-وش روس را به يادم مي‌آورد...مي‌داني که سمبل زيبايي و نجابت‌ روسي همين جوجه اردک زشت است؟...باله درياچه‌ي قو را که شنيده‌اي؟...آخ اين قو مرا ياد چه‌چيزي انداخت...ياد وقتي‌که چاي‌کوفسکي خسته و دل‌زده از همه‌جا ، از ليوان يک بيمار مبتلا به وبا نوشيد و آگاهانه مرگ را برگزيد...هدايت عزيز از اين مرثيه با چه حسرت و حماسه‌اي ياد مي‌کند!

عزيز من عکس‌ات به دنياي زيبارويان چخوف پرتابم کرد و ياد داستان محشر «بوسه‌» افتادم...‌زني در تاريکي مرد داستان را مي‌بوسد و بحران او آغاز مي‌شود تا آن زن را بيابد...و دوباره ببوسدش...آخ کلودياي من...همين حالا داستان «گوسف» چخوف هم يادم آمد که فقط ويرجينا وولف نابغه مي‌توانست به راز اين داستان و راوي طب‌دار و چشمان تب‌زده‌ي اوپي ببرد...عجب داستاني...

و تو کلودياي من...ام‌شب با ديدن فقط thumbnail عکس‌هايي که براي‌ام فرستادي همه‌ي اين لحظات زيبا را در من زنده كرد. خداي‌ات خير دهاد.

You made my day.

به گمانم دفعه ديگر که خواب‌ات را ببينم ، ازت پوستر بخواهم.
.
.
.
براي بار سوم دارم فيلم Sin City را مي‌بينم و جاي داش پيام را خالي مي‌کنم...چه‌قدراز ديدن بروس ويليس حال مي‌کنم...ديدن سردي برخوردش در پس آن شور پنهان‌اش چيزي ني‌ست که به چنگ کلمات در آيد.
.
.
.
يک کيسه پر سي‌دي شو و فيلم از مهدي گرفته‌‌ام...شوهاي مزخرف‌اي که توي هر خانه‌اي پيدا مي‌کني...يا تورک دري‌وري يا عربي‌هاي حال به‌هم زن...که پر-اند از کارهاي صدمن يک‌قاز اين زنک چشم‌گاوي ، Ebru ، و يا آن نانسي عجرم تحفه با آن گونه‌هاي ورقلنبيده و چشمان زل‌ دهاتي‌اش...و چرنديات ايراني‌هايي مثل خواهران کامران و هومن...شاسکول‌اي مثل افشين و آرش مزخرف‌ که مي‌گويند دختران اسپانيول کشته‌مرده‌ي جذابيت نداشته‌ي او هستند...آخ اين‌ ايراني‌ها چه‌را يک ذره محض رضاي خدا خلاقيت ندارند و همه کوفت‌شان مثل هم است؟...
حالا بگو از اين‌همه آشغال چه کليپ‌ زيبا و خاطره‌انگيزي يافتم؟

Gimme! Gimme! Gimme!...

واقعاً رويايي بود.

آن کنسرت مشهوري که يادواره‌ي Elvis بود هم لاي اين مزخرفات کشف شد...همان کنسرت‌اي که Cher با سر و وضع Elvis يکي از کارهاي او را مي‌خواند.