بي تو              

Wednesday, April 30, 2008

"گوش شنوا و چشم بینا"یم آرزوست


عاشقان زبان و فرهنگ ايراني را مي‌شود به دو گروه تقسيم كرد. گروه اول، خوش‌بین، معتقدند كه شعر و ادبيات ما سالم و سر پاست، نه سرما خورده است و نه بيمار است، نه سرفه مي‌كند و نه سردرد دارد. سر به زير و آرام، راه افتاده است و مسير خود را، از اوج قله‌ي كمال گذشته‌اش، رو به سوي اوج قله‌ي كمال آينده‌اش، طي مي‌كند. گروه دوم، بدبين، بر اين نظرند كه زبان و فرهنگ فارسي در معرض خطر است. من، قلي خياط، دكتر در ادبيات تطبيقي فرانسوي، پس بالطبع محتاط‌تر و بدبين‌تر از همه، دو پايم را كرده‌ام در يك لنگه كفش و با اصرار اعلام مي‌‌كنم كه شعر و ادبيات امروزي ما نيمه‌جان است و زبان‌مان در حال احتضار. اين ادعاي بنده ممكن است درست باشد يا نادرست، ممكن است مورد خشم قرار گيرد يا مورد تمسخر... مهم نيست. مهم اين است كه اهل ادب كشور من موضوع را سر سفره بياورد، در باب آن كمي بحث كند، تامل و تفكر كند، اندكي پا سست كرده و از نزديك نبض اين بيمار را... وظيفه‌ي روشن‌فكر، در مقابل زبان و فرهنگش، كمتر از وظيفه‌ي وكيل مجلس در مقابل مردمش نيست.

قلی خياط

چه اشکالی دارد در جایی‌که (...)خوانده‌ها همه جا حی و حاضرند و نانی که فطیر است همه به هم قرض می‌دهند ما نیز که اصلا با شاطران از اول میانه‌ای نداشته‌ایم ، حالا هم سفره‌ی ترمه‌ی خود را بچینیم و نان فانتزی خود را سق بزنیم...

شمیده رها

من اما می‌خواهم پیش‌تر بروم...چرا نشر ما این‌قدر ریغماسی‌ست؟...ما نیاز به سانسور نداریم...خودمان با بی‌رحمی یک‌دیگر را حذف و یا از سوی دیگر بام در یک امتداد می‌گذاریم...نگاهی به پدیده گوگل ریدمان بینداز؟...ببین سر جدت چند درصد لینک‌ها از روی دست یکدیگر نی‌ست...مفهوم شه‌ی‌ر(share) را انقدر شیر تو شیر دیده بودی؟ و عموماً هم چه؟ بیشترشان مطالب هرزه و مبتذل! نگاهی به دستور زبان کامینویتی‌های هم‌شه‌ی‌ر-ای بینداز؟ همه‌گی دارای هزار سر وبلاگ‌وار-اند؟...تا به حال کلونی به این وحشت‌ناک‌ای دیده بودی؟...
ببخش اگر یاد بلوچ کیمیایی می‌افتم که به ایرن می‌گفت: خانوم ! ما یه بزی داشتیم که کتاب می‌خورد...
برادر مساله را بد طرح کرده‌ایم...خیلی بد...ابتدا باید دید اصلاً پدیده‌ی حذف چی‌ست؟...مگر خودت نبودی که می‌گفتی ناراحتی از این‌که مرا همیشه محذوف داشته‌اند و گلایه داشتی و حتا مدتی راه‌کار "تعامل" را توصیه می‌کردی؟...پیش از هرگونه بحث و جدل بی‌هوده‌ای راجع به معضل سانسور که به نظرم هیچ معضلی نی‌ست...باید ابتدا به ریشه‌های حذف بیندیشیم...باید منصفانه و البته بی‌رحمانه خودمان را جراحی کنیم...انصافاً چند عدد غده‌ی بدخیم در تن عزیز بیمارمان خواهیم یافت؟...
برای فهم پدیده‌ی حذف می‌بایست حتماً به مقوله‌ی realm یا همان حلقه خوب دقیق شویم...سال‌های سال ‌است که حلقه‌ای تز فکری خود را به دو گروه خودی و غیر خودی بخش می‌بندد...و خب طبیعی‌ست که در این حلقه هرکه با ماست باید عین ما باشد و هرکس عین ما نباشد یعنی بر ماست و مشمول حذف قرار خواهد گرفت...

برخلاف دوستان عزیزم که می‌گویند نباید مصداقی بحث کرد و باید نگاه کلان داشت ، معتقدم مصداق‌ها را باید برشمرد تا از عوارض و نشانه‌های بیماری به ریشه‌های درمان رسید...
اجازه بده علی‌الوصول یک مصداق مثال بیاورم:

حلقه "یزدانی‌خرم" در ویژه نامه نوروزی خود در شهروند چه‌را در اتفاقات ادبی خود هیچ اشاره‌ای حتا گذرا هم به "امیرحسین خورشیدفر" ، با آن‌همه خبر و انعکاس ادبی‌اش ، نداشت؟...این حذف آگاهانه از کجا می‌آید؟...مطمئناً دستور مستقیم از صفار هرندی نبوده است...
علی‌الحساب این‌ را داشته باش تا بیش‌تر بگویم‌ات...