میسیون مرگ
از من میپرسد: آیا فیلم سنگسار زن یزیدی در کردستان را دیدهای؟
میگویم: بله.
میگوید: به نظر شما آیا مانند آمریکا که به بهانه برقراری دموکراسی به کشورهایی چون عراق و افغانستان حمله میکند باید بساط این خرافات و این حماقتها را با حمله برچید؟
میپرسم: چهطور فکر میکنی خرافات یعنی حماقت؟
میگوید: یعنی نظر شما موافقت با سنگسار زن است؟
میگویم: میدانی استعمار برای ساختن آمده است؟ با چند مرحله مأموریت؟ یکبار مستشار نظامی میفرستد. بعد که عرضه آمد تقاضا هم میآید. بعد میسیون میفرستد. خب از نظر میسیون عمل غیرانسانی غیرمتمدنانه و خرافی تعریف خود را دارد و از منظر او باید شعور فهم مفاهیم میسیون را پیدا کرد.
میپرسد: پس یعنی سنگسار آن زن غیرمتمدنانه نیست؟
میگویم: من این را نگفتم.
میپرسد: آیا ما این اجازه را داریم کاری به اعتقادات دیگران داشته باشیم؟
میگویم: عقیده به نظر تو چیست؟
میپرسد: یعنی به نظر شما اینها اعتقاد نیست؟
میگویم: اعتقاد زمینههای متعددی برای بروز دارد. یکی جغرافیا و آبوهوا. یکی ژنتیک که آنهم مربوط است به زمینهی جغرافیایی. یکی اصطکاک با دیگران که اینهم بسته به موقعیت جغرافیاییست.
میپرسد: یعنی آبوهوا خصوصیات اخلاقی آدمها را میسازد؟ یعنی اخلاق امری نسبیست؟ پس چهرا همه ادیان زمینههای اخلاقی مشترکی دارند؟
میگویم: نمیتواند این زمینههای مشترک یک منبع ناشر واحد داشته باشد؟ از تبادل و تصادم به همدیگر سرایت کرده باشد؟
میپرسد: پس خوبی ذاتی نیست و باید آموخت؟
میگویم: خوبی به چیست؟ به نجات زنی یزیدی از مرگ که مرگاش در جغرافیای خود او یعنی خوبی؟
میپرسد: پس زن باید سنگسار شود؟
میگویم: زمینههای برابری اول باید فرآهم شود بعد تصمیم گرفته شود. بعد قضاوت شود. بعد حکم صادر شود.
میپرسد: برای نجات جانای باید زمینهاش فرآهم شود؟
میگویم: نزدیک به یکصد سال پیش چند انسانشانس برجسته قبیلهای را کشف کردند که از قضا در حال بهجا آوردن زندهبهگوری شاهشان بودند. گروه نجات دستبهکار شد. اما درکمال تعجب دیدند خود شاه قبیله بر آنها خشم گرفتهاست و از اینکارشان منع میکند.
میپرسد: تاوان حماقت را چهگونه باید داد؟
میگویم: مشکل حکایت «فیل در تاریکی» در خود همین مفاهیم است. وگرنه آگاهی پیچیدهتر از اینهاست.
میپرسد: یعنی با نظرات مولانا مخالفی؟
چیزی نمیگویم و فقط به خود مفهوم مرگ فکر میکنم.
میگویم: بله.
میگوید: به نظر شما آیا مانند آمریکا که به بهانه برقراری دموکراسی به کشورهایی چون عراق و افغانستان حمله میکند باید بساط این خرافات و این حماقتها را با حمله برچید؟
میپرسم: چهطور فکر میکنی خرافات یعنی حماقت؟
میگوید: یعنی نظر شما موافقت با سنگسار زن است؟
میگویم: میدانی استعمار برای ساختن آمده است؟ با چند مرحله مأموریت؟ یکبار مستشار نظامی میفرستد. بعد که عرضه آمد تقاضا هم میآید. بعد میسیون میفرستد. خب از نظر میسیون عمل غیرانسانی غیرمتمدنانه و خرافی تعریف خود را دارد و از منظر او باید شعور فهم مفاهیم میسیون را پیدا کرد.
میپرسد: پس یعنی سنگسار آن زن غیرمتمدنانه نیست؟
میگویم: من این را نگفتم.
میپرسد: آیا ما این اجازه را داریم کاری به اعتقادات دیگران داشته باشیم؟
میگویم: عقیده به نظر تو چیست؟
میپرسد: یعنی به نظر شما اینها اعتقاد نیست؟
میگویم: اعتقاد زمینههای متعددی برای بروز دارد. یکی جغرافیا و آبوهوا. یکی ژنتیک که آنهم مربوط است به زمینهی جغرافیایی. یکی اصطکاک با دیگران که اینهم بسته به موقعیت جغرافیاییست.
میپرسد: یعنی آبوهوا خصوصیات اخلاقی آدمها را میسازد؟ یعنی اخلاق امری نسبیست؟ پس چهرا همه ادیان زمینههای اخلاقی مشترکی دارند؟
میگویم: نمیتواند این زمینههای مشترک یک منبع ناشر واحد داشته باشد؟ از تبادل و تصادم به همدیگر سرایت کرده باشد؟
میپرسد: پس خوبی ذاتی نیست و باید آموخت؟
میگویم: خوبی به چیست؟ به نجات زنی یزیدی از مرگ که مرگاش در جغرافیای خود او یعنی خوبی؟
میپرسد: پس زن باید سنگسار شود؟
میگویم: زمینههای برابری اول باید فرآهم شود بعد تصمیم گرفته شود. بعد قضاوت شود. بعد حکم صادر شود.
میپرسد: برای نجات جانای باید زمینهاش فرآهم شود؟
میگویم: نزدیک به یکصد سال پیش چند انسانشانس برجسته قبیلهای را کشف کردند که از قضا در حال بهجا آوردن زندهبهگوری شاهشان بودند. گروه نجات دستبهکار شد. اما درکمال تعجب دیدند خود شاه قبیله بر آنها خشم گرفتهاست و از اینکارشان منع میکند.
میپرسد: تاوان حماقت را چهگونه باید داد؟
میگویم: مشکل حکایت «فیل در تاریکی» در خود همین مفاهیم است. وگرنه آگاهی پیچیدهتر از اینهاست.
میپرسد: یعنی با نظرات مولانا مخالفی؟
چیزی نمیگویم و فقط به خود مفهوم مرگ فکر میکنم.