بخشی از سخنان منقلبکننده خودم
یکی از راههای دفاع از صیانت قلم و پاسداشت موجی که برمیخیزد از رگرگ کلمهها ، و یکی از راههای من برای ماندن به حال خویشتنای که ذرهذره مناش کردهاست و منعاش نمیدارد، این رفتن و بازگشتنهای مکرر است. چند سالی پیش به حکم اشتیاقای که داشتم وبلاگهایی که دوست داشتم را در گوشهی یادداشتهایام ، درست زیر آینه بغل صفحهام ، به نوبت داغ میزدم و برمیداشتم تا سهام عدالت همه باشد. چندی هم به طراحی سایتای میاندیشیدم که در آن از چارگوشهی ایران به اکتشاف وبلاگ از دل گلسنگها و خارهها بکوشند بسکه آزار دیدم و میبینم از این یکپارچهگی عبث. این همهبودهگی بیمایه که گوگولریدر هم نمکای بر این زخماش پاشید. چه یاوه است این فیدخوانی و خوراکیابی! که هر روزت به خواندن مکرر یک متنای که در خود مکرر میشود و دیگر هیچ نقشای ندارد هیچ که بافتای هم ندارد هیچ و بسکه ورمال شده ، رشته میشود و دانه در میکند رجرجههایاش.
پس هراسای بود همیشه از یافتن و آشنا کردن نویسندهگانای که جمعیتای کوچک اما نجیب میخوانندشان و نرم و پیوسته قد میکشند. چهراکه به چشم خویش مرگ تدریجی مح{بوس} رویاها را دیدهام. و به مجرد هل داده شدن به مجمعای بزرگتر و عرق از پیشانی برگرفتن و فراموشی اصل کلام ، کمکم اعتماد ِبه عمد کاذب دورهشان کرد. بذل را آنقدر بخشیدهاندش که حالا ابتذال محاصرهاش میکند. من خود به چشم خویشتن دیدم که جاناش میرود. من مرگ تدریجی رویا را دیدهام...اما اینبار نویسندهای دیدم که گویا کم دوست شناخته ندارد اما «فعلاً» خوب میرود. اما گاهی «لوچ» میبیند اما تا دلات بخواهد «حتماً» اطعام کلمه دارد در این روزهی قلم و بد بویی چاک کلام.
خوبیش این است که باعث «فعلاً» دلگرمیست.
پس هراسای بود همیشه از یافتن و آشنا کردن نویسندهگانای که جمعیتای کوچک اما نجیب میخوانندشان و نرم و پیوسته قد میکشند. چهراکه به چشم خویش مرگ تدریجی مح{بوس} رویاها را دیدهام. و به مجرد هل داده شدن به مجمعای بزرگتر و عرق از پیشانی برگرفتن و فراموشی اصل کلام ، کمکم اعتماد ِبه عمد کاذب دورهشان کرد. بذل را آنقدر بخشیدهاندش که حالا ابتذال محاصرهاش میکند. من خود به چشم خویشتن دیدم که جاناش میرود. من مرگ تدریجی رویا را دیدهام...اما اینبار نویسندهای دیدم که گویا کم دوست شناخته ندارد اما «فعلاً» خوب میرود. اما گاهی «لوچ» میبیند اما تا دلات بخواهد «حتماً» اطعام کلمه دارد در این روزهی قلم و بد بویی چاک کلام.
خوبیش این است که باعث «فعلاً» دلگرمیست.