هیجان تی سون
تازه کمودور 64 آمده بود که سر و کله میشکستیم. تازه تکنیکهای گرافیکی اسپکتروم 128 باب شده بود که فکر میکردیم وه چه پیشرفتای پیدا کردهایم...اولبار هم توی برنامهی تهران ساعت بیست اجرایاش را دیدیم.
هنوزکه هنوز است خاطرات دوران ریاست ممد بچهباز را دوست داریم...
عشق میکردیم وقتی به هوای بازی آتاری پسر همسایه را به خانه میبردیم و از روی شلوار میکردیم. چه پیش رفتها!
تازه ساخت قاب کاغذی بلد شده بودیم که هی اسکناس صدتومانای قاب میکردیم و نامهی یک برگی ِصدبار خط خورده و پهلو زده به نامههای دخو را لایاش میگذاشتیم تا بندازیم توی حیاط خانهی دختر دو کوچه پایینی.
میگفتند هر یک متر فیلم سوپر یک ضربه شلاق دارد. بعد فیلم منتسب به فتانه خواننده آمد چه سر و دستای برایاش شکستیم. یادش بهخیر همین بلا را سر محمود شهریاری هم آوردیم.
تازه فیلمهای ابرام تاتلیس آمده بود و به قول خودمان صحنههایاش را صدبار عقب و جلو میکردیم تا روش سکس علمی را بلد بشویم.
کتاب که میخواندیم کتاب جیبی فیلمداستان شعله بود. شیرازهی کتاب از هم پاشید بسکه دستبهدست شد این کتاب. صحنهی روی شیشه خرده رقصیدناش را فقط یک میلیون بار خواندیم و به هم گفتیم و در خیال مرور کردیم. که بعدش وقتی خود فیلم را دیدیم هیچ لطف آن خواندنها و تخیل کردنها را نداشت. با اینکه تصویر هم داشت.
پارکینگ خانهمان را کلاس کاراته و کنگفوی ممنوعه کردیم. از افغانیها ناس میخریدیم و زیر زبانمان میمکیدیم تا زیر ضربات هولناک مشت و لگد استاد خم نشویم. وقتی برای احترام نیمدولا میشدیم و مشتمان را مماس کمربند و به پهلو میچسباندیم با صدای بلند میگفتیم « اوس» و با صدای نجوا میخواندیم: «اوس با بوی چُس».
اوج خلاقیت آنجابود که توی کلاس دینی دفترچه زرد رنگ دولوکس را تجزیه کردیم به «دول و کس» و بغلدستی نازنازی خوشگل که رفته بود انگلیس و قلباش ر ا جراحی بایپس کرده بوده و بابایاش معلم تاریخمان بود ، لومان داد و یک دل سیر تنبیه شدیم و به روان پاک تیمور درود فرستادیم.
سر کلاس هندسه بطلمیوسی پول خرد بود که روی میز میریختیم به هوای کشیدن دایره.
معلم شیمیمان با لهجه غلیظ شاهسون خود میغرید: بتمرگ حیوان. آخ که چهقدر از شنیدن صفت حیوان لذت میبردیم و عاشق بوی گوگرد بودیم. و از سوختن منگنز به هیجان میآمدیم و هیچگاه جدول مندلیف را دوست نداشتیم و از اوربیتالها نفرت فرا جناحی داشتیم.
معلم مکانیک سعی داشت ما را با نسبیت عام پیوند بزند. بعدها از کهنه فروشی نبش پایانهی خطیهای استاد معین کتابی راجع به آن نظریه پیدا کردیم و هیچوقت هم نخواندیم.
معلم فیزیک که نور چشمیاش بودیم و تمام سووالها را ازمان میپرسید و کیف میکرد که پاسخ میدادیم، وقتی فهمید نمره فیزیکمان هشت شده است، پای ورقه نوشت: از تو نا امید شدم. خیلی لذتبخش بود.
وقتی به معلم زبان انگلیسی سوتی تلفظ sheep و ship را گرفتیم و حالی کردیم سیستم و سواد را نمیفهمیم. تازه آنموقع بندهخدا فوق لیسانس ادبیات انگلیسی داشت و استادشان اسماعیل خویی بود یعنی آن موقع که بیشتر معلمها یا دیپلمه بودند یا فوق دیپلم دانشسرا داشتند.
دوسال تمام با نگاه نکردن به دختری سعی داشتیم او را به خودمان عاشق کنیم. بعد فهمیدیم این انرژی به سمت دیگری شلیک شده وقتی بعد دوسال تازه دنبال قیافه واقعی آن دختر گشتیم. نام آن دختر افسانه بود.
هیجان انقلابی نسل ما هیجان انقلابی کمودور و قایم کردن t7 فیلم کوچک لای رخت چرکها از چشم مأمورانی بود که به بهانه یافتن خانه تیمی خانوادههایی را بیچاره کردند.
هنوزکه هنوز است خاطرات دوران ریاست ممد بچهباز را دوست داریم...
عشق میکردیم وقتی به هوای بازی آتاری پسر همسایه را به خانه میبردیم و از روی شلوار میکردیم. چه پیش رفتها!
تازه ساخت قاب کاغذی بلد شده بودیم که هی اسکناس صدتومانای قاب میکردیم و نامهی یک برگی ِصدبار خط خورده و پهلو زده به نامههای دخو را لایاش میگذاشتیم تا بندازیم توی حیاط خانهی دختر دو کوچه پایینی.
میگفتند هر یک متر فیلم سوپر یک ضربه شلاق دارد. بعد فیلم منتسب به فتانه خواننده آمد چه سر و دستای برایاش شکستیم. یادش بهخیر همین بلا را سر محمود شهریاری هم آوردیم.
تازه فیلمهای ابرام تاتلیس آمده بود و به قول خودمان صحنههایاش را صدبار عقب و جلو میکردیم تا روش سکس علمی را بلد بشویم.
کتاب که میخواندیم کتاب جیبی فیلمداستان شعله بود. شیرازهی کتاب از هم پاشید بسکه دستبهدست شد این کتاب. صحنهی روی شیشه خرده رقصیدناش را فقط یک میلیون بار خواندیم و به هم گفتیم و در خیال مرور کردیم. که بعدش وقتی خود فیلم را دیدیم هیچ لطف آن خواندنها و تخیل کردنها را نداشت. با اینکه تصویر هم داشت.
پارکینگ خانهمان را کلاس کاراته و کنگفوی ممنوعه کردیم. از افغانیها ناس میخریدیم و زیر زبانمان میمکیدیم تا زیر ضربات هولناک مشت و لگد استاد خم نشویم. وقتی برای احترام نیمدولا میشدیم و مشتمان را مماس کمربند و به پهلو میچسباندیم با صدای بلند میگفتیم « اوس» و با صدای نجوا میخواندیم: «اوس با بوی چُس».
اوج خلاقیت آنجابود که توی کلاس دینی دفترچه زرد رنگ دولوکس را تجزیه کردیم به «دول و کس» و بغلدستی نازنازی خوشگل که رفته بود انگلیس و قلباش ر ا جراحی بایپس کرده بوده و بابایاش معلم تاریخمان بود ، لومان داد و یک دل سیر تنبیه شدیم و به روان پاک تیمور درود فرستادیم.
سر کلاس هندسه بطلمیوسی پول خرد بود که روی میز میریختیم به هوای کشیدن دایره.
معلم شیمیمان با لهجه غلیظ شاهسون خود میغرید: بتمرگ حیوان. آخ که چهقدر از شنیدن صفت حیوان لذت میبردیم و عاشق بوی گوگرد بودیم. و از سوختن منگنز به هیجان میآمدیم و هیچگاه جدول مندلیف را دوست نداشتیم و از اوربیتالها نفرت فرا جناحی داشتیم.
معلم مکانیک سعی داشت ما را با نسبیت عام پیوند بزند. بعدها از کهنه فروشی نبش پایانهی خطیهای استاد معین کتابی راجع به آن نظریه پیدا کردیم و هیچوقت هم نخواندیم.
معلم فیزیک که نور چشمیاش بودیم و تمام سووالها را ازمان میپرسید و کیف میکرد که پاسخ میدادیم، وقتی فهمید نمره فیزیکمان هشت شده است، پای ورقه نوشت: از تو نا امید شدم. خیلی لذتبخش بود.
وقتی به معلم زبان انگلیسی سوتی تلفظ sheep و ship را گرفتیم و حالی کردیم سیستم و سواد را نمیفهمیم. تازه آنموقع بندهخدا فوق لیسانس ادبیات انگلیسی داشت و استادشان اسماعیل خویی بود یعنی آن موقع که بیشتر معلمها یا دیپلمه بودند یا فوق دیپلم دانشسرا داشتند.
دوسال تمام با نگاه نکردن به دختری سعی داشتیم او را به خودمان عاشق کنیم. بعد فهمیدیم این انرژی به سمت دیگری شلیک شده وقتی بعد دوسال تازه دنبال قیافه واقعی آن دختر گشتیم. نام آن دختر افسانه بود.
هیجان انقلابی نسل ما هیجان انقلابی کمودور و قایم کردن t7 فیلم کوچک لای رخت چرکها از چشم مأمورانی بود که به بهانه یافتن خانه تیمی خانوادههایی را بیچاره کردند.
.
.
.
تقدیم به تمام نسل ریده شده در دهه شصت :
Today is the last day that I'm using words
They've gone out, lost their meaning
Don't function anymore
Let's, let's, let's get unconscious honey
Let's get unconscious honey
Today is the last day that I'm using words
They've gone out, lost their meaning
Don't function anymore
Traveling, leaving logic and reason
Traveling, to the arms of unconsciousness
Traveling, leaving logic and reason
Traveling, to the arms of unconsciousness
Let's get unconscious honey
Let's get unconscious
Let's get unconscious honey
Let's get unconscious
Words are useless, especically sentences
They don't stand for anything
How could they explain how I feel
Traveling, traveling, I'm traveling
Traveling, traveling, leaving logic and reason
Traveling, traveling, I'm gonna relax
Traveling, traveling, in the arms of unconsciousness
And inside we're all still wet
Longing and yearning
?How can I explain how I feel
Traveling, traveling
Traveling, traveling, in the arms of unconsciousness
And all that you've ever learned
Try to forgetI'll never explain again
They've gone out, lost their meaning
Don't function anymore
Let's, let's, let's get unconscious honey
Let's get unconscious honey
Today is the last day that I'm using words
They've gone out, lost their meaning
Don't function anymore
Traveling, leaving logic and reason
Traveling, to the arms of unconsciousness
Traveling, leaving logic and reason
Traveling, to the arms of unconsciousness
Let's get unconscious honey
Let's get unconscious
Let's get unconscious honey
Let's get unconscious
Words are useless, especically sentences
They don't stand for anything
How could they explain how I feel
Traveling, traveling, I'm traveling
Traveling, traveling, leaving logic and reason
Traveling, traveling, I'm gonna relax
Traveling, traveling, in the arms of unconsciousness
And inside we're all still wet
Longing and yearning
?How can I explain how I feel
Traveling, traveling
Traveling, traveling, in the arms of unconsciousness
And all that you've ever learned
Try to forgetI'll never explain again