بي تو              

Saturday, September 27, 2008

درخشش ابدی یک کس‌مغز

و آن‌گاه کبوتر پیام‌آور صلح از ساحل بازگشت در حالی‌که هیکل‌اش قیری بود و به نوک‌اندرش مزید گونی. نوح بفرمودش که کس‌مغز گفتم‌ات برو ببین زمین خشک شده است تا لنگر بیندازیم یا نه؟ آن‌وقت تو رفته‌ای ببینی بام‌های‌شان ایزو گام شده است یا نه؟

کبوتر که خیلی به‌ش بر خورده بود پشت‌اش را کرد و رفت به نزد کلاغ رانده از درگاه نوح.

کلاغ مشغول خلال کردن منقارش بود و لثه‌های گوشت موش را پاک می‌کرد و ملچ ملوچ می‌کرد.

کبوتر اصولا خیلی پرحرف‌است و کلاغ به عکس او دوست دارد بنشیند به روش جدید پرواز دسته‌جمعی پرنده‌گان نگاه کند. همیشه با خودش می‌گوید: این چه مکانیسم‌ای دارد که طفلی داوینچی را واداشت تا بنشیند از جزییات پرواز اتود بزند. دقیقاً لغت اتود را به‌کار نبرد اما همین منظورش بود. رشته‌ی افکار نیمه‌چرندش را کبوتر زخم خورده پاره کرد. چه شده چه نشده که کبوتر از احوالات گفت. کلاغ که خوب مأموریت را خودش انجام نداده بود چیزی نگفت. فقط با توک زبان‌اش دنبال بقیه‌ی لثه‌ی گیرکرده توی منقارش گشت.

کبوتر گفت: این نوح اصلاً معلوم هست چه‌ش شده است؟

کلاغ گفت: دوست ندارم غیبت کنم.

کبوتر ادامه داد: چه غیبتی؟ داریم درد دل می‌کنیم.

کلاغ: ترجیح می‌دهم صحبت ما به‌سمت مسائل کلان برود و آسیب‌شناسی بکند تا صرفاً اخبار و تحلیل‌های شخصی و خاص یک نفر باشد.

کبوتر: نه نه اتفاقاً من با این حرف تو کاملاً مخالفم. پسر نوح دیگر یک مسأله شخصی نی‌ست. حتی ببین خودت سگ اصحاب کهف هم انقدر اهمیت پیدا کرده است که دانش‌مندان به‌دنبال گمانه‌زنی‌های خود در پی یافتن سنگ‌واره‌ یا استخوان‌هایی از او هستند تا با شبیه‌سازی پیکره‌اش به موجودیت‌اش بیش‌تر پی ببرند.

کلاغ: اون سگ اصهاب کهف بود. بازی‌گر «سریال جو» نبود که.

کبوتر: به هرحال به نظرم مسأله نوح و رفتار او ابدا یک مسأله شخصی نی‌ست.

کلاغ: هرچه هست من دوست ندارم وارد معادلات ذهنی تو بشوم. چون تو دوست داری از مسائل حتی به نوعی کلان هم پل بزنی به این‌که فقط خودت برحق هستی. من اصولاً با خود واژه حق مشکل دارم.

کبوتر: واقعاً دست مریزاد. پیش‌داوری هم که داری؟

کلاغ: ببین به من یکی نمی‌خواهد ادای روشن‌فکران را نشان دهی و بعدش لابد می‌خواهی بگویی: چه‌را در قفس هیچ‌کس کرکس نی‌ست. خب نی‌ست عزیز من. یکی هم ممکن است باشد. هم‌چین معضل ای نبوده‌است.

کبوتر: من چه می‌گویم، تو چه می‌گویی.

کلاغ: به هرجهت من الان داشتم ، به یک پلان هوایی قشنگ فکر می‌کردم که تو حس مرا گرفتی.

کبوتر: ببخشید آقای حس‌حس. مزاحم شدم.