بي تو              

Monday, September 29, 2008

نگاه

دبیر جشن از من خواست برای جشن‌ای که قرار است برگزار شود یادداشتی راجع به فیلم کوتاه بنویسم. گفتم: نظرم مثبت نخواهد بود. گفت: می‌خواهی مقصر را که بدانی؟...گفتم: منظورت از مقصر را نمی‌فهمم. گفت: خب توی این وضعیت‌ای که درست کرده‌اند توقع داری سینما هم داشته باشیم؟ می‌خواستم بگویم: پس جمع کنید بساط عیش‌تان را...چند وقت پیش در جلسه‌ای از محمد شیروانی که فیلم پر مدعای هفت زن فیلم‌ساز نابینا را نمایش می‌داد در خانه سینما پرسیدم: چه‌طور شما از نقش یک advisor عدول کرده‌اید و میزان‌سن به فیلم‌های دیگران داده‌اید؟ اگر این خانم نابیناست چه‌طور وقتی از عدالت سخن می‌گوید شمایل مورب و رو‌ به ‌سقوط علی مظهر عدالت را پشت سر داریم؟ ( خود خانم که اتفاقاً ام‌شب در یک مسابقه مسخره هم دیدم‌اش نقش خودش را بازی می‌کرد.) و سووالات‌ای از این دست از دیگر دوستان محمد شیروانی را مجبور کرد تا نقش خودش را در حد یک کات‌زننده‌ی میزان‌دهنده‌ی بازی‌گر با ایده‌ها تنزل دهد.
گفت: علی درست نی‌ست این خودزنی! باید از مسوولین انتقاد کرد. زاویه یادداشت‌ات چی‌ست؟ گفتم: نگاه. نبود نگاه. گفت: یک کمی توضیح بده.گفتم: آن‌شب تدوین کلی روضه برای رفیق‌مان خواندم آخرش کلی مضحکه کردمان که یعنی خب یعنی این‌جا نگاه نبوده است و آن‌جا نگاه داشته‌ایم؟ بی‌خیال طرح موضوع شدم. گفتم: موضوع دیگری دارم. گفت: بگو. گفتم: درحد یک ستون به دست‌ات می‌رسانم. گفت: نه، بیش‌تر هم شد این اجازه را داری. منظورم کسان دیگر بود. کلی منت و هندوانه زیر بغل گذاشت تا آخر راضی شد آن موضوع دیگرم یعنی موضوع تبعید مخاطب سینما به خانه‌ها را بنویسم.

می‌دانی چه‌را درفیلم مشق شب این‌قدر دوربین حضور فعالی دارد؟ نقش بازجو را دارد؟

چه‌را دانش‌آموزان با این‌که نه «ولی» در کنارشان دارند و نه «مربی» مدرسه خفت‌شان کرده‌است باز با تظاهر و دو رویی می‌گویند که مشق شب را به کارتون ترجیح می‌دهیم؟

برخلاف مانی حقیقی عزیز زیاد هم معتقد نیستم که بچه‌های فیلم‌های کیارستمی معصوم‌اند.

ما مرحله به مرحله یاد می‌گیریم برای آن‌که گلیم پاره‌مان را از آب‌لجن بیرون بکشیم هزار دونگ به کار بزنیم.