بي تو              

Thursday, November 13, 2008

آتشی در سینماستان

سینما آزادی برای من یعنی به‌ترین دوران صف طویل جشن‌واره فجر است...

سینما آزادی برای من یعنی خاطره آدم‌های دوست‌داشتنی بی‌ادعا...
سینما آزادی برای من یعنی نسل درخشان فیلم‌باز...
سینما آزادی برای من یعنی گردون عباس معروفی...
سینما آزادی برای من یعنی خاطره آدینه‌ای که هیچ‌گاه هم‌کاری‌ام با آن‌ها پا نگرفت چون کار تحلیل ریاضی برای یک نقد سینمایی را کسی نمی‌فهمید...
سینما آزادی اما حالا یعنی ردیف اول scoreboard ، کنعان...
سینما آزادی اما حالا یعنی خطی‌ که آن‌سو در دست‌رس نی‌ست...
سینما آزادی اما حالا یعنی سوزی که می‌پیچد و بوی تند عطر را ته معده‌ام اسیر می‌کند...
سینما آزادی اما حالا یعنی تخت طاووس و پیچیدن به سمت روزنامه اعتماد...
سینما آزادی اما حالا یعنی بی‌خیال کنعان...
سینما آزادی اما حالا یعنی بی‌خیال ِذهن تنبل و عقب‌مانده‌ و نمادگرای سینمای ایران...
سینما آزادی اما حالا یعنی بی‌خیال، وقتی «اره»ها را داری دیگر مزخرفاتی مثل تحلیل‌های یک سریال سرگرم‌کننده‌ی‌ چار فصلی پشم...
سینما آزادی اما حالا یعنی انتظار برای اره 5...
سینما آزادی اما حالا یعنی صف خمیازه‌بار پمپ بنزین...
سینما آزادی اما حالا یعنی نشست صمیمانه‌ی هوهوی صوفی‌وش باد...
سینما آزادی اما حالا یعنی ای‌میل رضا براهنی و دخترک فال‌فروش و نداشتن پول خرد و خرید بسته‌ی فال‌ها...
سینما آزادی اما حالا یعنی دست‌ها توی جیب.
سینما آزادی اما حالا یعنی خداحافظ سینما.