بي تو              

Saturday, December 13, 2008

زوال زبان / دوال ایمان

هم‌شاگردی‌ام ارنست لدرر، جُنگی از اشعار اکسپرسیونیستی را به من داد: « افول بشریت – سمفونی شعر ام‌روز *»
پدرم که اغلب به کتاب‌های‌ام نظری می‌انداخت، گفت: «این‌ها که شعر نی‌ست. آش شله قلم‌کار کلمات است.»
اعتراض کردم: «منصف باش. مساله فقط این‌ست که شعر نو زبانی نو را به کار می‌گیرد.»

پدرم گفت: «بله. در هر بهاری، علف تازه‌ای سبز می‌شود. ولی این علف‌ها قابل هضم نیستند. این‌ها سیم‌های خاردار کلمات‌اند - می‌خواهم باز هم نگاهی به آن‌ها بیندازم. بعداً آن را به تو پس می‌دهم.»

چند روز بعد که به بخش پدرم در طبقه اول موسسه بیمه سوانح کارگران رفته بودم سری هم به دکتر کاف‌کا زدم. بلافاصله پس از سلام جنگ اشعار اکسپرسیونیستی را جلویم گذاشت و ملامت کنان گفت: «چه‌را پدرتان را با این کتاب ترساندید؟ پدر شما انسانی صادق و بی‌ریا ست که به رغم تجربه‌های با ارزشی که دارد، فاقد شم برخورد با این بازی‌هایی است که با اضمحلال مصالح منطقی زبان می‌شود.»

«پس این کتاب، به نظر شما هم کتاب بدی است؟»

«من این را نگفتم.»

«منظورتان این بود که معجونی از کلمات توخالی است؟»

«نه، برعکس. شاهد بسیار صادق ازهم گسیخته‌گی است. زبان در این‌جا دیگر وسیله ارتباط نی‌ست. نویسنده‌های این کتاب هر کدام برای خودشان حرف می‌زنند. طوری رفتار می‌کنند انگار زبان فقط و فقط متعلق به آن‌هاست. درحالی‌که ما زبان – تنها برای مدتی نامعین– به امانت گرفته‌ایم و کارمان فقط استفاده از آن است. چون زبان در واقع متعلق به گذشته‌گان و آینده‌گان است. این را نویسنده‌های این کتاب از یاد برده‌‌اند. زبان را ضایع می‌کنند. و این جرم‌ای است سنگین. نقض قوانین زبان ، یعنی مختل کردن احساس و ذهن ، یعنی مه آلود کردن جهان ، یعنی انجماد.»

«ولی چیزی که این‌جا به زبان می‌آید آتش احساس‌های سوزان است.»

«بله، ولی فقط به حرف. این نوعی کوئه‌ایسم ** است.»

برآشفته گفتم: «کوئه‌ایسم کلاه برداری است. این‌ها ادای چیزی را در می‌آورند که نیستند.»

«خوب بعد؟ کجای این کار غیر عادی است؟»

چهره‌اش به طرز دل‌نشین‌ای مبیّن ترحم و صبر و گذشت بود.

«مگر نمی‌دانید چه حق‌کشی‌هایی به نام عدالت صورت می‌گیرد؟ و چه تحمیق‌هایی زیر لوای روشن‌گری انجام می‌شود؟ مگر خبر ندارید که زوال تاکنون چندبار صورت جنبش را بر چهره زده است؟ همه این‌ها را در عصر ما هم می‌توان به خوبی دید. جنگ نه فقط دنیا را به آتش کشید و درهم ریخت، بل‌که روشنی خاصی هم به آن بخشید. اکنون به وضوح می‌بینی که دنیا ساختمان پیچیده‌ای است ساخته دست خود بشر، دنیای ماشینی یخ‌بندان‌ای است که رفاه و سودمندبودن ظاهری‌اش ما را روز به روز ناتوان‌تر و خوارتر می‌کند. این را در همین کتابی که پدرتان به من داده است هم می‌بینی. مویه‌های تغزلی این شاعرها زجّه کودکان سرما زده است. سرودهایشان فریادهای مهار نشده‌ی بت‌پرست‌هایی است که هرچه ایمان‌شان به بت‌ای که در برابرش می‌رقصند سست‌تر می‌شود گفته‌ها و اندام‌های‌شان پیچ و خم بیش‌تری می‌گیرد.»

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* از مجموعه‌های بسیار معروف اشعار اکسپرسیونیستی زبان آلمانی است.

** امیل کوئه Emile Coue ، 1926-1857 ، داروفروش و پزشک. وی بیماران را با روش القاء به خود مداوا می‌کرد. این روش که اصطلاحاً «کوئه‌ایسم» نامیده می‌شد، در سال‌های بیست، مورد توجه بسیار قرار گرفته بود.


صص 73-72 / گفتگو با کافکا / گوستاو یانوش / فرامرز بهزاد