سندهسلام فرهنگي 3
فرشته به مطب دكتر هاشمي رفت و بهگمانم منتظر نوبت خود شد...البته فكر كنم از قبل « انكر و منكر » دو فرشتهي مقرب درگاه ، براياش نوبت گرفته بودند...وگرنه توي ترافيك مريضاي كه شبانهروز وجود دارد بعيد است حالا حالا نوبتاش بشود... در اين فاصله من هم بيكار نبودم سوار موتور «چوپا»ي قديمي دوستام سيدبهروز شدم و با هم به كارگاه پرورش شترمرغ رفتيم...سيدبهروز از نوادهگان زالفرشيد شيدوَر يكي از همركابان مازيار نامي بود كه به تيغ اسلام مسلمان شد و بهوقت ختنه خونريزي كرد و جانبهجان آفرين تسليم كرد...و به حكم حاكم شرع آن زمان سند ششدانگ شهادت و سيادت را نيز از آن خود كرد...از آنروز خاندان و نوادهگان زالفرشيد شيدوَر آيين مهر را بهكناري نهادند و نوكري آقا امام حسين را در دستور كار خود قرار دادند...سيدبهروز عادت بدي داشت...سيد بهروز در زمان جنگ تركشاي به ماتحتاش اصابت كرده بود و بهعادت قديمي شبها سهعدد گوز ميدهد...سهم شبانهي او از بعد عمليات خيبر بود...سه عدد گوز يادگار تركشهاي جنگي...پس هميشه او را ميگفتند:
بهروز شبها بگوز...
سيدبهروز پرورش شترمرغ داشت...و از وقتي فيلم مجيد مجيدي را هم ديده بود صبح تا شب اشك ميريخت...طرح تهيهي كيك «پاي سيب اسلامي» را به آستان قدس رضوي و به كارخانهي نان رضوي داده بود...منتظر بود طرحاش قبول شود و تا آنزمان بر روي ارتقاي فرمول نان بركات جو نيز متمركز بود...معتقد بود در نسخهي قبلي خورندهي نان را وافي و كافي مطيع اوامر ولي مسلمين نميكرد...البته اين فكر بكر را از ساختار پيچيدهي جو و علوفهاي بهذهناش رسيده بود كه چارپايان را مطيع اوامر صاحبان خويش ميكرد...سيدبهروز عادت شيرين ديگري نيز داشت...هر شب جمعه به مردهشويخانه ميرفت و صله رحم به جا ميآورد...او اينكار را براي تقويت قلب بسيار مفيد ميدانست و در فكر تهيه سايتاي بود كه كاربران را مستقيم به زيارت غسالخانه و مردهشويخانه ميبرد و موجبات تقويت قلب آنها را فراهم ميآورد...سيدبهروز سهسال است كه سخت علاقهمند بازيهاي استراتژيك است و بههمين بهانه تصميم گرفته است در انتخابات با حضور پر رنگ خود شركت كند...احساس او خيلي وظيفه دارد...پس بيآنكه فكر بيهوده و بدون ذرهاي ريا ، شناسنامهي المثناي خود را برداشت و براي ثبتنام رفت...او حالا نذر كرده است كه اگر رد صلاحيت نشود تمام اعضاي شوراي نگهبان را شيركاكائو بدهد...
ساعت را نگاه كردم و ديدم وقتاش است كه سر و كلهي فرشته هم پيدا شود...خودم را آماده كردم تا سووالهاي بزرگ زندهگي خويش را از او بپرسم و راجع به چند مورد با او رايزني كنم...
ادامه دارد...
سندهسلام فرهنگي 1
سندهسلام فرهنگي 2
بهروز شبها بگوز...
سيدبهروز پرورش شترمرغ داشت...و از وقتي فيلم مجيد مجيدي را هم ديده بود صبح تا شب اشك ميريخت...طرح تهيهي كيك «پاي سيب اسلامي» را به آستان قدس رضوي و به كارخانهي نان رضوي داده بود...منتظر بود طرحاش قبول شود و تا آنزمان بر روي ارتقاي فرمول نان بركات جو نيز متمركز بود...معتقد بود در نسخهي قبلي خورندهي نان را وافي و كافي مطيع اوامر ولي مسلمين نميكرد...البته اين فكر بكر را از ساختار پيچيدهي جو و علوفهاي بهذهناش رسيده بود كه چارپايان را مطيع اوامر صاحبان خويش ميكرد...سيدبهروز عادت شيرين ديگري نيز داشت...هر شب جمعه به مردهشويخانه ميرفت و صله رحم به جا ميآورد...او اينكار را براي تقويت قلب بسيار مفيد ميدانست و در فكر تهيه سايتاي بود كه كاربران را مستقيم به زيارت غسالخانه و مردهشويخانه ميبرد و موجبات تقويت قلب آنها را فراهم ميآورد...سيدبهروز سهسال است كه سخت علاقهمند بازيهاي استراتژيك است و بههمين بهانه تصميم گرفته است در انتخابات با حضور پر رنگ خود شركت كند...احساس او خيلي وظيفه دارد...پس بيآنكه فكر بيهوده و بدون ذرهاي ريا ، شناسنامهي المثناي خود را برداشت و براي ثبتنام رفت...او حالا نذر كرده است كه اگر رد صلاحيت نشود تمام اعضاي شوراي نگهبان را شيركاكائو بدهد...
ساعت را نگاه كردم و ديدم وقتاش است كه سر و كلهي فرشته هم پيدا شود...خودم را آماده كردم تا سووالهاي بزرگ زندهگي خويش را از او بپرسم و راجع به چند مورد با او رايزني كنم...
ادامه دارد...
سندهسلام فرهنگي 1
سندهسلام فرهنگي 2