بي تو              

Monday, June 22, 2009

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

آن‌چه كه اين‌روزها از عزيزان سرزمين‌ام مي‌بينم...سرفرازي در برابر ديده‌گان دنياي خواب‌آلود است...تك‌تك هم‌ وطنان‌ام را مي‌بينم كه به جاي سرب و باتون...به‌جاي گاز فلفل و خون...به جاي نعره و ناسزا تنها به دوربين‌هاي كوچك موبايل‌هاي خود پناه برده‌اند تا نشان دهند از لحظه‌لحظه‌ي كشتن‌شان...از دمادم زخم‌اي كه بر تن‌شان نقر مي‌زنند...دوربين‌هاي كوچك...دستان لرزان...چشمان هراسان...و تكمه‌اي كه فقط مي‌گويد: record...واي بر تو اگر در اين قاب كژ و كوژ به فضاحت ثبت شده باشي...واي بر تو...كاش روزي برسد كه بتوان تمام قاب‌هاي پريشان و لرزان را بي‌هيچ نظم گرافيك‌...بي‌هيچ زحمت سينماتوگرافيك...بي‌هيچ تفسير تدوين...بي‌هيچ حس موسيقايي نشان آينده‌گان داد...تا از اين حيثيت ِمدامْ پامال شده...تنها ذره‌اي اعاده شود...واي اگر اين «هم‌صفي چكمه و نعلين» ثبت شود...واي بر تو...واي بر تو...

من نمي‌دانم قاتل ندا آقا سلطان چه‌گونه مي‌خوابد؟...آري ندا آرام جان داد...ولي ما پر پر شديم از ديدن آن نگاه وق‌زده...آن چشمان رك‌زده...آن حس منجمد از تمناي ماندن...
من نمي‌دانم قاتلان اين‌شب‌ها چه‌گونه مي‌خوابند؟...قاتل‌اي كه اين شب‌ها همه تصوير سرب به سينه‌ نشانده‌اش را مي‌بينند و هاي هاي مي‌گريند...قاتل‌اي كه چه سينه‌ها را سوزاند...واي بر تو...واي بر تو...

آن‌چه كه اين‌روزها از عزيزان سرزمين‌ام مي‌بينم...چشمان بي‌زار از مرگ است...چشمان چشم‌انتظار است...چشمان نخوابيده است...
.
.
.
نمونه‌اي از خروار