بي تو              

Monday, July 13, 2009

ركاب مجستيك

مدت‌هاست كه در زبان حال‌ام درگير نوشتن يك راه‌نماي عملي «عميق بودن» استم...بي‌هيچ ضرب ِزور...با هيچ‌ ضرب‌ و‌ زور...در ترانه‌هاي سياهان دور غريق‌ام به هوش‌دار كفتر زيتوني نوح ، در وجين دشت‌هاي فراخ...زبان دست در آغوش وجنات كمر...پيچاپيچ...به حال دستان پيچيده...خود مي‌پيچد به ساقه‌هاي زرين گندم‌ام و دور-ام مي‌كنند و كودم مي‌كنند و تكرارم مي‌كنند...

مدت‌هاست به عمق كلمات سياه‌ها دقيق شده‌ام...

چه‌طور مي‌توانم همان‌گونه كه پا بر ركاب مجستيك تنه‌جاخورده‌ام مي‌گذارم و با هنّ بعدي به سطر بعدي مي‌رسم...به پيچ خيابان بعدي مي‌افتم...از كروكي محله‌ي قبلي مي‌گذرم...
چه‌طور مي‌توانم در گوارش لغات، چند گره از عمق «هستي» را بشاشم به پهناي Word خودم...و از اين به‌گل‌نشسته‌گي كنده شوم و اسكله را بدرود گويم...

مدت‌هاست به رقيب سياه خويش خيره‌ام...مدت‌هاست كه در آواي آواري «ري چارلز» خيره‌ام...

شب است و باران است...صداي رد است و پَس ِ رعد است...پوست شب است و كش آمده است...گسترش خيال است و در سكوت خيابان است...

و من قرار است در اين نفس‌نفس آرام ، سايه‌ي «خودم» را هم ببينم و خودم را پشت سايه‌ها گم كنم...

گوش بگير سياه من چه مي‌خواند؟

گوش بگير؟...
Neon signs a-flashin', taxi cabs and buses passin' through the night
A distant moanin' of a train seems to play a sad refrain to the night
A rainy night in Georgia, such a rainy night in Georgia
Lord, I believe it's rainin' all over the world
I feel like it's rainin' all over the world
A rainy night in Georgia, such a rainy night in Georgia