بي تو              

Tuesday, October 13, 2009

چرا رژيم اسلامی را بايد جدی گرفت؟

به ياد دارم که در سال ۱۳۵۶، آن زمان که خمينی داشت پرآوازه می‌شد، کتاب "حکومت اسلامی" او را خواندم. آن را جفنگ يافتم و به آن خنديدم. لابد آن را به عنوان کتابی در باره‌ی تئوری سياسی خوانده بودم و چون کتاب‌هايی جدی در اين باب را می‌شناختم آن را شوخی تصور کردم. بعداً در آلمان دريافتم که اکثريت مطلق آلمانی‌ها "نبرد من" را پيش از قدرت‌گيریِ هيتلر نخوانده بودند (پس از ۱۹۳۳ هم نخواندند) و اکثر کسانی هم که آن را خواندند، جدی‌اش نگرفته بودند. اين را نيز به ياد دارم که در سال پس از انقلاب، يکی از تفريح‌های دوستان من در يک خوابگاه دانشجويی اين بود که کتاب‌های کسانی چون مجلسی يا نوشته‌های سياسی گروه‌هايی چون فداييان اسلام را بخوانند و از خنده روده‌بر شوند. کسی که متخصصِ کشفِ نوشته‌های تازه بود و مجلس را می‌چرخاند، در سال ۱۳۶۰ اعدام شد. او را همچنان شوخ و خندان تصور می‌کنم، اما اين را نيز تصور می‌کنم که لابد در زندان به جديت آن باورهای جفنگ پی برده است.
.
.
.
جمهوری اسلامی با يک جنبش توده‌ای تشکيل شد. به توده مشارکت در تعيين سرنوشت خود نداد، اما مشارکت در خطاب داد. مردم به شاه تشر زدند و به آمريکا؛ مردان زنان را خطاب قرار دادند؛ روستاييان شهريان را، پايين‌شهری‌ها بالاشهری‌ها را، حاشيه‌نشينان مرکزنشينان را، حوزويان دانشگاهيان را، مؤمنان متخصصان را، تاريک‌فکران روشنفکران را، اسلام‌گرايان ايران‌گرايان را، بخشی از حکومتيان بخش ديگر را. خطاب حسی از خود و مورد خطاب ايجاد می‌کند. «آبجی خودتو بپوشون»، با اين خطاب دو گونه خود توليد می‌شود، آنی که خطاب می‌کند و آن خودی که موضوع عمل خودپوشانی است. مرد، با اين خطاب مرد می‌شود و از زن، زن می‌سازد. «آبجی خودتو بپوشون»، اين خطاب، طلايه‌ی انقلاب اسلامی بود. انقلاب اسلامی انقلاب غيرت بود، انقلابِ کشف غير و مقابله با غير بود. غير فقط در خارج از مرزها يا دربار نبود. همه کسانی را داشتند تا در برابرشان غيرت نشان دهند.
.
.
.
چرا رژيم اسلامی را بايد جدی گرفت؟ / محمدرضا نيکفر