فاجعهي ادبي ايران در يك صحنه
يك نشست ادبي كه روزنامهي فخيم و وزين و عظيم و جسيم « اعتماد » براي يك نويسندهي فوق سنگين راه انداخته است را دقت كنيد...
منتقد داستان يعني او كه به انتقاد داستان نشسته است ، خودش معتقد است چيزي از نقد داستان نمي داند...
محمد چرمشير؛ من چون اساساً کار نقد داستان را بلد نيستم ناگزيرم از اين راه شروع کنم... اينکه شما مي گوييد «نگاه نويسنده» يعني چه؟
حالا اگر ميخواهيد به « نگاه » اين نويسندهي فوق غريزي پي ببريد...به اين نكتهسنجي ايشان راجع به زبان و كلاً ويراستاري و هرچه در يك ميكسر ادبي مي گنجد با دقت ، دقت كنيد:
بهاره رهنما؛ اين کتاب دو ويراستار داشته. ويراستار دومي آن آقاي يزداني خرم بوده. فکر مي کنم کار ايشان کمي سخت شد چون به هر حال لحن ويراستار اول روي کتاب بود. از طرفي من در اين 10 سالي که کار ژورناليستي هم کرده ام در حال تجربه چيزي هستم که شايد کمي طولاني شده است؛ اينکه دوست دارم داستانم به گونه يي که خودم حرف مي زنم روايت شود. اين هم دلايل بسياري دارد. نه اينکه اين گونه نوشتن خوب است يا بد بلکه فکر مي کنم به اين شيوه بهتر مي توانم حرفم را بزنم و اين احتمالاً نثر را دچار سردرگمي کرده. به همين دليل از هر دو ويراستار خواسته بودم اين لحن بياني ام باقي بماند. مثلاً يک جمله يي ابتداي داستان اول هست که بعد از خواندن کتاب براي خودم ناآشنا بود. نمي دانم اين جمله را کدام يک از دو ويراستار تغيير داده اند؛ «محاله... آنقدر که مي دونم اگر توي خيابون از کنارم رد شد مثل پلنگ مي پرم بهش.» فکر مي کنم اين جمله يا اشتباه است يا لااقل در دهان من نمي چرخد. به نظرم درست آن «اگر رد بشه» بوده.
متخصص شهودينويس ادبيات ايرانزمين ، با هوش و فراست مثالزدني خود به نويسندهي فرهيختهي روزنامهنگار و سلبريتي ما چنين توصيه ميكند:
ناتاشا اميري؛ نکته خيلي خوبي را اشاره کردي. انگار آدم ديگر خودش نيست. کسي است که ديگران از او ساخته اند. در واقع در روند خلاقه بايد همه چيز، علم و کتاب هايي را که خوانده يي فراموش کني چرا که اينها بايد به صورت غيرکاتالوگ وار در ضمير ناخودآگاهت تبيين پيدا کرده باشند با همان حالت شهودي که داري بنويس ولي اگر مي خواهي ترفندهايي را پياده کني يا نواقصي را برطرف کني، اشکالي ندارد ولي همان غريزي نوشتن ات را حفظ کن.
اصلاً چه اصراريست به تكهگزيني از اين نشست پر هوش و خروش ادبي؟... خودتان بخوانيد و بهرهها ببريد...
بنده با اين اوصاف ، ترجيح ميدهم در همين كشور فرهيختهمان ، انسان ، الكي از غياب دم بزند و الكي چيزي را گنده كند ، حالا كه حضّار ادبي ما چنين فرهيختهگاني هستند...
والسلام نامه تمام...
منتقد داستان يعني او كه به انتقاد داستان نشسته است ، خودش معتقد است چيزي از نقد داستان نمي داند...
محمد چرمشير؛ من چون اساساً کار نقد داستان را بلد نيستم ناگزيرم از اين راه شروع کنم... اينکه شما مي گوييد «نگاه نويسنده» يعني چه؟
حالا اگر ميخواهيد به « نگاه » اين نويسندهي فوق غريزي پي ببريد...به اين نكتهسنجي ايشان راجع به زبان و كلاً ويراستاري و هرچه در يك ميكسر ادبي مي گنجد با دقت ، دقت كنيد:
بهاره رهنما؛ اين کتاب دو ويراستار داشته. ويراستار دومي آن آقاي يزداني خرم بوده. فکر مي کنم کار ايشان کمي سخت شد چون به هر حال لحن ويراستار اول روي کتاب بود. از طرفي من در اين 10 سالي که کار ژورناليستي هم کرده ام در حال تجربه چيزي هستم که شايد کمي طولاني شده است؛ اينکه دوست دارم داستانم به گونه يي که خودم حرف مي زنم روايت شود. اين هم دلايل بسياري دارد. نه اينکه اين گونه نوشتن خوب است يا بد بلکه فکر مي کنم به اين شيوه بهتر مي توانم حرفم را بزنم و اين احتمالاً نثر را دچار سردرگمي کرده. به همين دليل از هر دو ويراستار خواسته بودم اين لحن بياني ام باقي بماند. مثلاً يک جمله يي ابتداي داستان اول هست که بعد از خواندن کتاب براي خودم ناآشنا بود. نمي دانم اين جمله را کدام يک از دو ويراستار تغيير داده اند؛ «محاله... آنقدر که مي دونم اگر توي خيابون از کنارم رد شد مثل پلنگ مي پرم بهش.» فکر مي کنم اين جمله يا اشتباه است يا لااقل در دهان من نمي چرخد. به نظرم درست آن «اگر رد بشه» بوده.
متخصص شهودينويس ادبيات ايرانزمين ، با هوش و فراست مثالزدني خود به نويسندهي فرهيختهي روزنامهنگار و سلبريتي ما چنين توصيه ميكند:
ناتاشا اميري؛ نکته خيلي خوبي را اشاره کردي. انگار آدم ديگر خودش نيست. کسي است که ديگران از او ساخته اند. در واقع در روند خلاقه بايد همه چيز، علم و کتاب هايي را که خوانده يي فراموش کني چرا که اينها بايد به صورت غيرکاتالوگ وار در ضمير ناخودآگاهت تبيين پيدا کرده باشند با همان حالت شهودي که داري بنويس ولي اگر مي خواهي ترفندهايي را پياده کني يا نواقصي را برطرف کني، اشکالي ندارد ولي همان غريزي نوشتن ات را حفظ کن.
اصلاً چه اصراريست به تكهگزيني از اين نشست پر هوش و خروش ادبي؟... خودتان بخوانيد و بهرهها ببريد...
بنده با اين اوصاف ، ترجيح ميدهم در همين كشور فرهيختهمان ، انسان ، الكي از غياب دم بزند و الكي چيزي را گنده كند ، حالا كه حضّار ادبي ما چنين فرهيختهگاني هستند...
والسلام نامه تمام...