بي تو              

Thursday, October 29, 2009

i feel u

خدايا اين‌همه زيبايي را چه‌گونه يك‌جا گرد آورده‌اي؟...

دخترك چه زيبا خشم مي‌گيرد اين‌روزها ! ...

انگشت بر لبان كوچك‌اش مي‌گذارم...و در نيم‌بند انگشت ، چهره‌ي ناب‌اش را مي‌بويم...

باد از يك‌بر به صورت‌اش پاشيده است...

ام‌روز فيلم « شبي در موزه » را براي بار هزارم ديدم فقط براي تماشاي ربكا ، آن زن مليح باستان‌شناس كه تو را به خاطرم مي‌آورد...

ام‌روز براي هزارمين بار تصوير پوران را ديدم و تو در نظرم آمدي...

چهره‌اش را پشت عينك مات غريب‌كش كرده است...

خداوندا اين همه خشم اهورايي از كجا آمد؟...

غريب است...غريب است...تو چه‌را صداي گوگوش را نداري؟...حالا كه چون او تبسم داري...

دوست‌ات دارم ، هي!