study of LIGHT
دوستان به بنده لطف دارند و انتخابهايام را ميپسندند و همين باعث شده است ، در موسيقي به ديجي علي معروف شوم و در سينما به ژيلعلي به استمداد از ژيل ژاكوب...خلاصه با اسامي مشكلي ندارم ، اگرچه زياد به اعتبار ژيل ژاكوب و انتخابهاي درستاش ايمان ندارم و به نظرم زيادي پلاسيده است...اما بيش از آن اين خلاء (و شايد حساسيت خودم در سلكتيو بودن) ، ناشي از يك جماعت كاربناي دارد كه قيام و قعودشان هماره به اختيار اولياي دم و بازدم بوده و انشاءالله خواهد بود...
تماشاي دوبارهي فريادها و نجواهاي برگمان مرا بر آن داشت تا دوباره مطالعهي وقت و بيوقت « امير نادري » بر روي پردههاي نقاشي و پرسشها و دقتهاي او در خاطرم زنده شود...
ادوارد هوپر آمريكايي و افسردهگي نور و نيمسايههاي تو تابيدهي در قاببنديهاي دوست آمريكايي ويم وندرس و تابلوهاي ادوارد مونش و رنگ جنونآميز سرخ در فريادها و نجواها ، مطالعهي مستدام و متداوم آنان را نشان ميدهد...
نقش ويولن سل در آثار برگمان ، سازيكه او خود سخت دوست ميداشت و مينواخت ، ساز نشسته بر زمينهي نغمههاي دلريشكن و اضطرابآور موتسارت كه فقط يك نفر ، آنهم مهرجويي ، به تقليد از او كمابيش در آثارش با دستگاه مورد علاقهاش ، اصفهان ، درهمآميخته است ؛ همه و همه نشان از خلاء بزرگ مطالعه و نگاه شلخته و شلوغ دنياي اطراف ايراني دارد...