كهنه سرباز
*
اگر گلولهاي از سينهیِ يک زخمي بخواهند ، بدون بيهوشي ، بيرون بکشند کهنه-پارچهاي تویِ دهاناش ميچپانند تا صدایِ عربدهاش ديگران را نيازارد.
*
يک تکه کاغذ چارتا شده را بهبویِ تلخ خاطرات آغشتم و در جيب پشتام نهادم تا قلمام بيهوش و دهاناش بسته شود و اين صدایِ درد ، ديگران را نيازارد.
*
من مينوشتم تا بنويسم آنچه را كه بايد مينوشتم. حال بايد بنويسم از آنچه نميخواستم بنويسم. پس نمينويسم.
*
ميدانم هرچه زمان پيش برود بايد به يک بيهوشی ِمزمن برسم.نبايد مقاومت کنم.
*
ميدانم که تحمل اينهمه فشار در توانام نيست. پس دوست ندارم تظاهر کنم.
*
دشت ، يکدست ، از برف پوشيده است. نگاهاش ميکني اينهمه سپيدي چشم را ميآزارد. اگر آرام نجوا کني صدايات در هوا ميپيچد و تنهايي به غمزه ميآيد. بهتر آن است ساکت بماني ، با اينکه ميداني دماي ديگر سکوت آنچنان عميق ميشود كه سوت ممتدي در گوش ميشود.
*
ميدانم هرچه به سویِ توصيف تشويش خود پيش بروم باورش برایِ ديگران سختتر ميشود.
ميدانم بيان غم تلاش بيهودهايست.
*
برایِ کسيکه حنجرهاش را درآوردهاند ، گريستن مضحک ميشود. مگر کسي گريهیِ بيصدا را باور ميکند؟
*
ميدانم گريهیِ بيصدا پشت سکوت کلمات يعني چه.
*
ميدانم دلشوره را نميتوان به کاغذ منتقل کرد پس از نوشتن احساسات بايد منصرف شد.
*
زخم ِدوري زخم ِتنهايي ميشود. نميشود آنرا نوشت. اگرچه اين زخم در سينهیِ زخمي در شباي هذياني سر باز خواهد كرد.
اگر گلولهاي از سينهیِ يک زخمي بخواهند ، بدون بيهوشي ، بيرون بکشند کهنه-پارچهاي تویِ دهاناش ميچپانند تا صدایِ عربدهاش ديگران را نيازارد.
*
يک تکه کاغذ چارتا شده را بهبویِ تلخ خاطرات آغشتم و در جيب پشتام نهادم تا قلمام بيهوش و دهاناش بسته شود و اين صدایِ درد ، ديگران را نيازارد.
*
من مينوشتم تا بنويسم آنچه را كه بايد مينوشتم. حال بايد بنويسم از آنچه نميخواستم بنويسم. پس نمينويسم.
*
ميدانم هرچه زمان پيش برود بايد به يک بيهوشی ِمزمن برسم.نبايد مقاومت کنم.
*
ميدانم که تحمل اينهمه فشار در توانام نيست. پس دوست ندارم تظاهر کنم.
*
دشت ، يکدست ، از برف پوشيده است. نگاهاش ميکني اينهمه سپيدي چشم را ميآزارد. اگر آرام نجوا کني صدايات در هوا ميپيچد و تنهايي به غمزه ميآيد. بهتر آن است ساکت بماني ، با اينکه ميداني دماي ديگر سکوت آنچنان عميق ميشود كه سوت ممتدي در گوش ميشود.
*
ميدانم هرچه به سویِ توصيف تشويش خود پيش بروم باورش برایِ ديگران سختتر ميشود.
ميدانم بيان غم تلاش بيهودهايست.
*
برایِ کسيکه حنجرهاش را درآوردهاند ، گريستن مضحک ميشود. مگر کسي گريهیِ بيصدا را باور ميکند؟
*
ميدانم گريهیِ بيصدا پشت سکوت کلمات يعني چه.
*
ميدانم دلشوره را نميتوان به کاغذ منتقل کرد پس از نوشتن احساسات بايد منصرف شد.
*
زخم ِدوري زخم ِتنهايي ميشود. نميشود آنرا نوشت. اگرچه اين زخم در سينهیِ زخمي در شباي هذياني سر باز خواهد كرد.