بي تو              

Friday, May 11, 2007

Number One

يکي از برنامه‌هایِ جذابي که اين‌روزها يادم باشد و وقت کنم حتماً خواهم ديد برنامه‌یي ديدني و فارق از هياهو و پر از جذابيت برنامه‌سازي‌ به‌‌نام «شب شيشه‌اي» است....برنامه‌اي که به قول خود طراح و مجري‌اش يعني رضا ‌رشيدپور تقليدي‌ست...اما به شدت با يک نگرش ايراني پيش مي‌رود و از حق نگذريم مجریِ پرحوصله و پي‌گيري دارد و هيچ شباهت‌اي هم به اين آزاده‌ خانوم مصاحبه‌گر ابله راديو زمانه ندارد و به‌قول دوست‌ام حامد مصاحبه‌گر با مصاحبه‌شونده خودش را منطبق مي‌کند...حُسن چنين برنامه‌اي اين بود که در آن با بازي‌گران و اصحاب فرهنگ‌اي آشنا شدم که بسيار باشعور و باسواد بودند...خاصه ‌اين‌که بداني ايشان را در کارنامه‌اي نه‌چندان درخشان رؤيت کرده‌اي...از همين تريبون کوچک و کم‌صدایِ خود دستان پرتوان آقایِ ‌رشيدپور را به گرمي مي‌فشارم و بوسه بر آن‌ها مي‌زنم...دست‌مريزاد که مرا با آقایِ‌ فريبرز عرب‌نيا آشنا کرديد...بازي‌گري که پيش از اين tonality صداي‌اش را دوست داشتم و غضب نگاه‌اش را و زياد با بازي‌هاي‌اش حال نمي‌کردم...اما حالا شيفته‌یِ شخصيت بيرون از بازي‌اش هم شده‌ام... رضا رشيد‌پور را از برنامه‌یِ يخ و تقليدیِ «صبح‌به‌خير ايران» که دقيقاً از برنامه‌یِ صبح‌گاهی ِ hello, u.s.a الگوبرداري شده‌است و در آن‌جا در کنار ويترين‌اي از مجريان بي‌نمک و بي‌روح، رضا رشيد‌پور با خوش‌مزه‌گي‌ها و بعضاً‌ شلوغ‌کاري سعي داشت توازن‌ و تنوع‌اي ايجاد کند...اما کم‌کم رضا رشيد‌پور به آرامش در اجرا رسيد و آن دهان‌اي که بي‌هوده مثل گاله بايد باز شود را به حالت کمدين‌هایِ جذاب‌اي تبديل کرد که خوش‌پوش هستند و خنده‌هاشان را تعمداً‌ ويژه انتخاب مي‌کنند...نکته‌اي که مجریِ تيزهوش و خوش‌بيان و در اصطلاح نقالان «دهن‌گرم»‌‌اي چون «محمود شهرياري» از آن به‌خوبي بهره مي‌برد...مدت‌ها بود که منتظر ظهور مجريان ويژه و مستقل بوديم...دوران «حسين پاکدل‌»ها گذشته بود...ديگر فن‌بيان فوق‌العاده‌ خبرخوان بزرگ‌اي چون «افشار» نمي‌توانست کمک‌اي بکند...ديگر اجرایِ بي‌نقص «طباطبائي» و شعرخوانی ِگرم او کافي نبود... «اميرحسين مدرس» را با تلوّن شخصيتي‌اش دوست نداشتيم...آن رنگ و ريايي که ميان کارمندان صدا و سيما فت و فراوان ديده مي‌شود...پديده‌اي چون «کاميار اسماعيلي» هم که از برنامه‌یِ آوانگارد‌ي که آن‌هم به قهقرا رفت يعني نيم‌رخ با آن اجراهایِ‌ حيرت‌انگيزي که مخاطب را به‌دنبال چشمان بي‌روح خود مي‌کشاند و با حالت‌اي که به فضایِ دهان‌اش مي‌داد ما را با حرکات خود در مقابل دوريبن مي‌کشاند...او نيز به تکرار رسيده بود...دل‌مان را خوش کرده‌ بوديم که مجریِ جوان و خوش‌قريحه‌اي پيدا شده‌است که هم پر رو است و هم سعي دارد اطلاعات خودش را بيفزايد... اما کم‌کم ديديم «فرزاد حسني» نيز فطير فطير است...همان‌گونه که نسل جديد بارها بارها خودش را چنين بي‌مايه نشان داده‌است...نسل‌اي که با اقيانوس‌اي از اطلاعات است...اما بدون هيچ‌گونه پردازش‌اي...چه‌راکه در تعريف information مي‌گوييم: مجوعه‌اي از داده(data) که پردازش (processing) مي‌شوند...همان اتفاق‌اي که در داستان‌هاي‌مان نيز نمي‌بينيم...همان‌ اتفاق‌اي که در کتاب پرهياهويي مانند «حافظ به روايت کيارستمي» مي‌توانست بيفتد که نيفتاد. مي‌توانست مانند کتاب کاملا ً‌سفيد و بدون هيچ‌نوشته‌اي از هنرمند به‌حق هنرمند «محمدصالح‌اعلاء» باشد و بدون هيچ نقل‌قول خررنگ‌کن‌اي، نگاه‌اي نو داشته باشد که نداشت...و حالا دل‌مان را خوش کرده‌ايم که «رضا رشيد‌پور» مجریِ ساعي و خلاق‌‌ با تجريبات‌اي که از گذشته دارد تحرک ديگري به رسانه‌یِ بزرگي مانند تله‌ويزيون ببخشد...اميدورام اين تحرک مانند راديو به «آتراکسيون» نيجامد و به ابتذال محض و پوسته‌یِ پوک‌اي به‌نام فورم مبدل نشود...کاش مجريان راديو کم‌اي از «بهزاد بلور» مجریِ دوست‌داشتني و خوش‌صدا و خلاق راديو بي‌بي‌سي بيش‌تر مي‌اموختند اگر هم مي‌خواهند از او الگوبرداري کنند.
با اين‌حال جرقه‌هايي که از گوشه‌-کنار ديده مي‌شود دل‌مان را کمي قرص مي‌کند...سريال‌هايي که گه‌گاه يک‌سر و گردن از معيارها بالاتر مي‌زنند؛ مانند مجموعه‌هایِ پرتوان و صدالبته پرمخاطب‌اي هم‌چون «صاحب‌دلان» ، «زير تيغ» و نرگس و در راديو «رویِ خط جواني» ، و برنامه‌هايي ترکيبي هم‌چون «نيم‌رخ» و برخي مسابقه‌‌‌هایِ تله‌ويزيوني که گه‌گاه قابل تعمق‌اند... مجريان و خبرخوانان حرفه‌اي همانند «مرتضا حيدري» که نبوغ عجيبي در تخصص خود دارد...«محمود احمدي» مجریِ نابغه‌یِ برنامه‌یِ «نگاه 1» که مسلط به چار زبان است و نخستين‌بار او را در اخبار انگليسي زيارت ‌کرديم... «دهقان» ، مجریِ خوش‌خنده و گرم اخبار ورزشي که به قول دوستي تنها او زماني خبرورزشي مي‌خواند باور مي‌کند اخبار ورزشي‌ست...«اصغري» مجریِ خوش‌پوش و جذاب که الحق انقلاب‌اي در اخبار هواشناسي ايجاد کرد...همه و همه نُويد آن مي‌دهند که بايد به ظهور و حضور نسل تازه‌ و حرفه‌‌اي در تله‌ويزيون چشم اميد داشته باشيم...با اين‌نکته‌یِ مهم که مي‌بيبنيم اين جرقه‌هایِ اميدبخش کم‌ترين ارتباط را با فضایِ درون سازمان دارند...نمونه‌‌اش اخبار پر از دروغ و بلاهت «خبر 20:30 » شبکه دو است که با آن خبرنگاران جوان و شارلاتان‌اش هم‌چون «نجفي» سعي در جذب مخاطب دارند...اما به‌زودي دست‌شان رو شد و به‌همه‌مان ثابت کردند نه فورم و نه تظاهر به ايجاد فضایِ نو و آزاد ، تغييري در کيفيت برنامه ايجاد نخواهد کرد...و نجفي و ديگر خبرنگاران تنها مزدور (مزدبگير) برایِ ما ذره‌اي جایِ اجرایِ خشک ولي با حسن‌نيت «روحاني» را نمي‌گيرند که او را با خبرهايي که از «کولالامپور» مي‌فرستاد و خاطره‌اي تلخ از جراحی ِمرگ‌بار خواهران دوقلویِ به‌هم‌چسبيده ،‌لاله و لادن مي‌شناسيم...من يک تار مویِ او را به هيچ‌کدام از خبرنگاران متظاهر و دست‌مال به‌دست تله‌ويزيون نمي‌دهم...با اين‌حال به ظهور يک خبرنگار باشرف و خلاق سخت اميدوارم...همان‌طور که صبر و حوصله نشان داد چه‌گونه رضا رشيدپور بي‌نمک و وراج به يک مجري و برنامه‌ساز و خلاق تبديل شد.
.
.
.
هواخوري:

Angel Dust / GOA SYNDROME