بي تو              

Monday, July 16, 2007

يک عنوان اشتباه در يک يادداشت سانتي‌مانتال

نام گلشيري مانند بحران تحريم اقتصادي احتمالي ايران درست در زماني‌ست که ادعاي دست‌يابي به چرخه سوخت هسته‌اي دارد و آماده‌سازي مردم براي تحريم‌هاي احتمالي بهانه‌اي به دست داده‌است تا هرچه به‌تر قيمت بنزين به بهانه‌ء سهميه‌بندي‌ نامتوازن و متناقض بشود...واقعيت بزرگي‌ست که بنزين در کشور ما هميشه مانند پل صراط بوده‌است...براي گناه‌کاران ( در اين‌جا معکوس مي‌شود...بي‌بضاعتان) از مو نازک‌تر و برّان‌تر است و براي درست‌کاران (بضاعت‌مندان) خب از اتوبان‌هاي شش‌بانده‌ هم پهن‌تر و بدون ذره‌اي پستي و بلندي‌ست...

واقعيتي ديگر در مورد بنزين چنين مي‌گويد:

يکي مي‌بينيم ، معتاد به‌بوي بنزين ، که وقتي پمپ‌بنزين را مي‌بيند ياد باغ عدن مي‌افتد...

يکي هم با خودش مي‌گويد: واي خدا عجب جاي مزخرفي...براي سه‌ليتر جيره‌ء روزانه بايد اين‌همه بوي بد بنزين استشمام کنم؟...
مطمئناً نفر دومي از بنزين بدش نمي‌آيد وگرنه اصلاً چه لزومي داشت در صف بايستد؟...اما ترافيک‌اي که ايجاد شده‌است و مجبور است اين بو را مدام استشمام کند او را وامي‌دارد چنين واکنشي نشان دهد...
در اين‌که گلشيري و بنزين خيلي عزيزند شکي نيست...اما بالاخره آقاي رييس‌جمهور محترم تکليف ما را روشن کنند...وقتي کارت سهميه‌بندي به‌صورت قاچاق جلوي چشم مأموران (جوايز ادبي و افتضاحات ادبي در دنباله‌ء آن) توزيع مي‌شود آيا به‌تر نيست ادا در نياورند و تاريخ دقيق آزاد شدن نرخ بنزين را اعلام کنند؟ (دراينجا يعني انقدر گلشيري گلشيري يعني چه؟)...

نويسنده‌ء عزيز از اين عنوان آبکي که شأن نوشته‌شان را پايين مي‌آورد چه سودي جز تأثير پوپوليستي يک رييس‌جمهور محبوب در مخاطب گرامي‌شان مي‌طلبند؟...

يادمان باشد هم‌آواي همين عنوان را ابتدا نويسنده‌ء قهار امريکايي بر در يک توالت عمومي ديد که خود آن جمله‌ نيز اشاره به عنوان يک کارتون محبوب کمپاني والت‌ديزني داشت به نام «چه‌کسي از گرگ بد گنده مي‌ترسد؟» و از آن شاه‌کاري در نمايش‌نامه‌نويسي خلق کرد به‌نام «چه‌کسي از ويرجينيا وولف مي‌ترسد؟»...
.
.
.
حالا گلشيري را جاي «ويرجينا وولف» بگذاريم که به‌قول تذکره‌نويسان نويسنده‌اي باهوش وليكن بسيار حسود بود و کارشکن!!! يا نام آن «گرگ بد گنده» را جايگزين كنيم که قصد اغفال «شنل قرمزي» را داشت؟
.
.
.
پ.ن 1:
اگر گفتيد در اين يادداشت چندبار نام گلشيري تکرار شده‌بود؟...من اگر جاي مدير سايت بودم ، مسابقه مي‌گذاشتم و به پاسخ‌هاي درست (به قيد قرعه) يک سفر زيارتي به امام‌زاده صالح کرج هديه مي‌دادم...

پاسخ صحيح عدد 77 مي‌باشد.
.
.
.
پ.ن 2:

نقل است که‌ فهیمه‌ رحیمی در جایی گفته‌ است برای رماندن یا فراری‌دادن کسی که‌ تازه‌ شروع به‌ مطالعه‌ کرده‌ کافی است "دست روشن، دست تاریک" آقای گلشیری را به‌ دستش بدهیم. گویا چنین فردی دستش را داغ خواهد کرد و تا عمر دارد دیگر به‌ طرف مطالعه‌ نخواهدرفت.

نکته‌ء انحرافي:
در يک مقاله‌‌اي که قصد دارد حرف حساب بزند ، اصلاً جالب نيست نويسنده بدون مستندات مکتوب و بدون ارجاعات شفاف فقط به نقل‌قول‌ها بسنده کند...خوب نيست...زشت است...از رندي به‌دور است...اين مي‌شود در ادامه بر اساس همان نقل قول‌اي که در صحت و سقم آن سندي ذکر نشده‌است،‌ نتيجه‌اي خام و نپخته ارائه بدهي که:

حتماْ [ احتمالاً‌ همان حتماً ] مطالعه‌‌ی آثار خود خانم رحیمی هم کم‌کم همان فرد را به‌ آن‌جا خواهد رسانید که‌ شروع کند به‌ مطالعه‌‌ی آثار گلشیری.
.
.
.
پ.ن3:

خيلي نه چندان وقت پيش خوانديم که گلشيري خودش را ولي فقيه ادبيات معرفي کرد...نمي‌دانم چه‌را چنين مهمل‌اي را اعتماد به‌نفس گلشيري برداشت مي‌کنيم ولي اگر مثلاً ابراهيم گلستان در کتابي از خاطراتي بگويد که خود دخترش هم بدان‌ها معترف بوده‌است...دختري‌که تقريباً‌ با پدر در بيش‌تر حوادث تاريخي محشور بوده‌است و همه باز مي‌دانيم نظر خانوم گلستان نسبت به پدر محترم‌شان چي‌ست...و اصلاً طرف‌داري يک فرزند از پدر نيست...با وجود چنين شواهد زنده‌اي، حرف‌هاي او را مهمل برمي‌شماريم...

خدا را شکر من اهل تقليد از هيچ ولي‌فقيه‌اي نبوده‌ام...چون ميانه‌اي با قبيله‌ء قردي‌ها( ميمون‌ها) نداشته‌ام...خواه تو بگير طوطيان شکر شکن هم مقدان خوبي‌اند...مرغ زشت !!! مينا هم که جلوه‌ء کلاغ دارد هم مقلد خوبي‌ست...بگذريم...اهل مرافعه که نيستيم...داريم با هم گپ دوستانه مي‌زنيم...لطفمان مدني را هم فراموش نمي‌کنيم.

به‌قول قردي‌ها: دو نقطه دي
.
.
.
پ.ن 4:

گلشیری شاید نویسنده‌ بزرگی نباشد، اما انسان بزرگی حتماْ بود، و حتی یک رند. رند در معنای واقعی کلمه‌.

دهخدا را مي‌گشاييم و به‌دنبال واژه‌ء رند مي‌گرديم...


رند.[رِ / رَ] (ص، اِ) مردم محيل و زيرک. (برهان قاطع). زيرک و محيل. (آنندراج). غدار و حيله‌باز و زيرک. (ناظم الاطباء). شاطر. (زمخشرى) (دهار). ج، رُنود (1)، رندان، رندها : بهره‌ورند از سخات اهل صلاح و فساد زاهد و عابد چنانک مفلس و قلاش و رند قاعدهء بزم ساز بر گل و نقل و نبيد کز سفرت سوده شد نعل کميت و سمند. سوزنى. بر در دونان احرار حزين و حيران در کف رندان، ابرار اسير و مضطر.انورى. طايفهء رندان بخلاف درويشى بدرآمدند و سخنان بى‌تحاشى گفتند. (گلستان). هرکه بدين صفتها که بيان کردم موصوف است بحقيقت درويش است. اما هرزه‌گردى بى‌نماز هواپرست... رند است. (گلستان). پارسا را بس اين قدر زندان که بود هم‌طويلهء رندان.(گلستان). محتسب در قفاى رندان است غافل از صوفيان شاهدباز.سعدى. بشر در روم و تاجر اندر هند چون نيايد به خانه فاجر رند.اوحدى. آن را که خلق خوش هست تنها نمى‌گذارند کى بى‌حريف ماند رندى که خوش‌قمار است. صائب. يکى از اوباش. يکى از سفله. يکى از اراذل ناس : پس مشتى رند را سيم دادند که سنگ زنند [ حسنک را بر دار ] و مرد خود مرده بود. (تاريخ بيهقى چ اديب ص 184). از دزدان خلقى را به خود گرد کرده بود، از اوباشان و رندان روستا چهار هزار مرد. (تاريخ بخارا). منکر و لاابالى و بى‌قيد، ايشان را از اين جهت رند خوانند که ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سلامت باشد. (برهان قاطع). بر گروهى گويند که بى‌قيد و لاابالى بوده باشند و رندان، مجردان و صافان و بى‌علاقگان را گويند. (آنندراج). منکرى که انکار او از امور شرعيه از زيرکى باشد نه از جهل. (غياث اللغات). هوشمند. باهوش. هوشيار. آنکه با تيزبينى و ذکاوت خاص مرائيان و سالوسان را چنانکه هستند شناسد نه چون مردم عامى. (يادداشت مؤلف). در اصطلاح متصوفان و عرفا بمعنى کسى است که جميع کثرات و تعينات وجوبى ظاهرى و امکانى و صفات و اعيان را از خود دور کرده و سرافراز عالم و آدم است که مرتبت هيچ مخلوقى بمرتبت رفيع او نمى‌رسد. (از فرهنگ مصطلحات عرفا تأليف سيدجعفر سجادى از شرح گلشن راز چ کيوان سميعى ص 620) : در خرقه چو آتش زدى اى عارف سالک جهدى کن و سرحلقهء رندان جهان باش. حافظ. عيب رندان مکن اى زاهد پاکيزه‌سرشت که گناه دگرى بر تو نخواهند نوشت.حافظ. بر در ميکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهى.حافظ. گر بود عمر به ميخانه روم بار دگر بجر از خدمت رندان نکنم کار دگر.حافظ. رندان باده‌نوش که با جام همدمند واقف ز سر عالم و از حال آدمند. شاه نعمت‌الله ولى. هر کجا رندى است در ميخانه‌اى جرعه‌اى از جام ما نوشيده‌اند. شاه نعمت‌الله ولى.
(1) – برخلاف قياس کلمهء فارسى را به قاعدهء جمع مکسر عربى جمع بسته‌اند. و صاحب غياث اللغات آرد: رنود جمع رند است بتصرف فارسيان عربى‌دان، چه اين مردم الفاظ فارسى را هم گاهى بطور عربى جمع آرند.


لطف بفرماييد هرجا «رند‌» ديديد به جاي آن نام گلشيري را بگذاريد...حس‌تان را در گوشه‌اي از دفترچه‌اي چهل‌برگ خط‌خطي کنيد...