بي تو              

Wednesday, September 5, 2007

What's beyond reality

يکي دو روز پيش دوستي با روي گشاده از من مشتُلُق ‌خواست...چه شده چه نشده‌است؟...

خبر داري؟

نه...

مدير مسوول فلان روزنامه عوض شده..

خب؟...

حدس بزن کي شده؟

کي؟

حدس بزن.

رحمانيان؟

نه...حدس بزن...

عقل‌ام قد نمي‌ده...

يه کم فکر کن.

وقتي نام‌اش را شنيدم آب يخ بود که بر فرق مبارک فرو ريخت...في‌الفور به معجزهء هزارهء سوم يقين قلبي پيدا کردم و شهادتين را خواندم...

شوخي که نمي‌کني؟

چند روز بعد نام او را بر تارک خبرگزاري‌ها ديدم که دبير کل حزب هم شده است...

و خاطرات من با آن مرد بزرگ يکي يکي قطار مي‌شود...

حاجي نون‌ات تو روغنه...

و حالا نخند کي بخند و هي در دل به خود که اين‌همه فرصت‌سوز بوده‌ام فحش مي‌دهم و مي‌گويم: ديدي؟...ديدي چه‌طور لگد به بخت‌ات زدي؟...
نه، انگار نمي‌توانم موضوع اين دبيرکل محترم را بيش از اين باز کنم...به‌گمانم با آمدن او به چرخهء مطبوعات انقلابي اساسي در زمينه‌ء تمام چانه‌زني‌هاي سياسي شوک‌اي اساسي وارد آمده است...با روي کار آمدن شخص شخيص‌اي چون او تمام معادلات سياسي خاورميانه برهم خورد...بعيد ني‌ست با وارد آمدن چنين شوک‌اي قيمت سهام‌ بازار و حتا نرخ تورم را هم سونامي بكند ( سونامي كردن: فعلي جديد در فرهنگ لغت آكسفورد جيبي)...چه‌راکه ايمان آورديم ، حالا حالا جا براي معجزه بسيار باز است...مانده‌ام حيران که بروم و به او تبريک بگويم يا نه؟...اگرچه گه‌گاه چهرهء مبارک‌اش را زيارت مي‌کردم و با هم خوش‌وبش‌اي داشتيم و هر بار مي‌گفت: آقاي فلاني سري به ما بزن...اما حالا به‌گمانم نه تنها بايد واقعاً به او سري بزنم بل‌که جهت دست‌بوس هم خدمت برسم.
هرچه باشد بوي معجزهء هزارهء سوم‌ مي‌دهد.