فلش به فلش
شاید به خاطر این قرصا باشه که همه چند وقته در هر ساعت از روز که موفق به زیارت بنده میشن میگن: معلومه که تازه از خواب پا شدی؟...حالا که فک میکنم ، حدس میزنم تصویر کلهی گندهی یه صورت محو که از چهرهش فقط دو تا گونهی برآمده معلومه...شاید از همین پف زیر چشام باشه...بعد چند ساعت کلافهگی تازه یه چیز بهتر و اعصاب خوردکنتر به مخام چسبیده که: چرخهی زیست به نظرم ترکیب قشنگیه...خب باشه...مال خودش قشنگه...از همهی اینا بدتر اونجاس که هی به خودم میگم: گفت که...حالا کی گفت؟...چی گفت؟...جدی جدی کلافه میشم...
راستی چهرا آدما حتا تو گفتن بدبختیاشون به هم دیگه پز میدن...دیشب یکی به من گفت: داش علی، یه کم از اون مشکلاتتُ بده به ما...یعنی برو کنار باد بیاد...
.
.
.
یکی از نویسندههایی كه دیوونهشونام اسمش هس لوئیجی پیهراندللو...چارخط نوشتهی بالا رو اگه خوب خونده باشی متوجه میشی دیوونهگیهای جفتمون عین همان...خدا...میبینی چهطور واسه خودم نون قاضی میكنم؟
راستی چهرا آدما حتا تو گفتن بدبختیاشون به هم دیگه پز میدن...دیشب یکی به من گفت: داش علی، یه کم از اون مشکلاتتُ بده به ما...یعنی برو کنار باد بیاد...
.
.
.
یکی از نویسندههایی كه دیوونهشونام اسمش هس لوئیجی پیهراندللو...چارخط نوشتهی بالا رو اگه خوب خونده باشی متوجه میشی دیوونهگیهای جفتمون عین همان...خدا...میبینی چهطور واسه خودم نون قاضی میكنم؟