بي تو              

Saturday, February 2, 2008

احمقانه لوسانجلس

ديالوگ زير را در خانه فرهاد..زماني كه از بي فيلم اي كلافه ام نوشته ام...ساعت 4:58 بامداد

ـــ ببين من خيلي احمقم
ـــ چه را؟
ـــ محض ئرا...
ـــ هان؟
ـــ آن مان نواران دو دو اسكاچي...يه پاتو ورچين
ـــ نفهميدم...
ـــ ببين من ميگم چه قدر احمقم كه نشستم يه مقاله رو تا دو سوم اش خوندم كه ببينم نويسنده ش واقعا احمقه يا نه
ـــ خب؟
ـــ خب نداره...هيچ بعيد نبود شايد تا سه سوم خونده بودم بعد مي فهميدم احمقانه ست...
ـــ پس احمق نيستي
ـــ در وضعيت دوسوم شايد ولي توي يك سوم پاياني اگه احمق نباشم مسلما منصف نبوده م
ـــ پس هركي منصف نباشه احمقه؟
ـــ مي دوني كي يه انتقاد غيرمنصفانه، احمقانه مي شه؟
ـــ نه
ـــ وقتي يه سوم پاياني رو بخوني و ببيني احمقانه بوده
ـــ باز نفهميدم
ـــ آخه مرد حسابي من سه سوم يه متن رو نخوندم كه بهم ثابت بشه احمقانه ست...كار احمقانه اي بود ديگه؟
ـــ پس مي گي چي كار بايد مي كردي؟
ـــ هيچي...نبايد موضع مي گرفتم.
ـــ اين موضع رو حالا داري مي گي...اتفاقا منصفانه مي خواستي ثابت كني كه مقاله احمقانه بوده
ـــ نشد...نشد...اتفاقا منصفانه احمقانه نبود...چون من بايد يك سوم پاياني رو حتما با حس غير احمقانه مي خوندم.
ـــ اصلا دليل خوندن اون مقاله به نظر من يه فرضيه بود كه بايد بررسي مي كردي كه ببيني اثبات شدني هس يا نه...وگرنه اصلا سراغ مقاله نمي رفتي...
ـــ خب اين به نظر تو منصفانه ست؟
ـــ تا انصاف رو در چي ببيني...
ـــ در اينكه من با خوندن بدون پيش داوري مقاله برسم به اينكه مقاله احمقانه بوده...
ـــ و لابد تا يك سوم پاياني فقط احمقانه بوده...
ـــ درحالت كلي... بله...احمقانه بود.
ـــ به نظرم اين كار الان تو احمقانه تره...
ـــ خب اگه كارم درست بود الان اين واكنش هم احمقانه نمي شد...
ـــ ببين به نظر من ما ناچاريم حماقتي رو مرتكب بشيم تا بدونيم چي درسته چي غلط...
ـــ حالا من نمي فهمم
ـــ خيلي ساده ست...تو اگه اون كار احمقانه رو مرتكب نمي شدي الان نمي فهميدي كه احمقانه بوده...يعني اصلا بهش فكر نمي كردي...
ـــ يعني الان كه دارم به احمقانه بودن روش دركم از يه مقاله احمقانه فكر مي كنم كار غلطيه كه لازم بوده...
ـــ بله همين حالاش هم كه داري غلط زيادي ميكني كاملا درسته...بايد اين غلط رو مرتكب بشي كه بفهمي چي درسته چي غلط...
ـــ پس نگران نباشم؟
ـــ ابدا...
ـــ پس مي تونم باز هم از اين غلطهاي زيادي بكنم؟
ـــ حتما...چه را كه نه؟
ـــ ببين يه چيزي بگم ناراحت نمي شي؟
ـــ نه...
ـــ اون مقاله رو مي دوني كي نوشته بود؟
ـــ من از كجا بايد بدونم؟
ـــ تو نوشته بودي...شرمنده
ـــ تو غلط كردي كه احمقانه نوشته بودم
ـــ يعني كار درستي كردم الان ديگه
ـــ نه خير خيلي هم خطاست...
ـــ من بايد اين غلط رو مي كردم تا بفهمي كار احمقانه و غلط از كجا نشأت گرفته...
ـــ مي دوني چيه؟...يه چيز رو فراموش كردم به اون اصل مهم غلط زيادي متمم كنم...
ـــ چيه؟
ـــ اينكه بعضي وقتا آدمها هيچ حوصله ي غلط زيادي ندارن...خلاص...حالا تو بگو اين حرف احمقانه ست...خلاص...ما رفتيم.