دفترچه و تولستوی
دفترچهی آبی شماره 2
یک مردی بود کلهسرخ که چشم و گوش نداشت. مو هم نداشت، فقط بهش کله سرخ میگفتند.
نمیتوانست حرف بزند، چون دهان نداشت. دماغ هم نداشت.
او حتا دست و پا هم نداشت. شکم نداشت، و کمر نداشت ، و ستون فقرات نداشت ، و روده هم از هیچکداماش نداشت. اصلاً هیچچیزی نداشت. پس درک اینکه واقعاً دربارهی چی حرف میزنم خیلی مشکل است.
پس بهتر بود چیزی گفته نمیشد.
.
.
.
او در جمع خانواده کارهای عجیب و غریب فراوان میکند. یک بازی اختراع کرده است و به آن نام «اسب سواران نومیدیان» (Numidian Horsemen) گذاشته و با این بازی بچهها از خنده اشک به دیدهگان میآورند. لئو نیکلایویچ ناگهان از روی صندلیاش میپرد، دستش را بلند میکند، و دور اتاق میگردد و دستش را در هوا تکان میدهد، و دیگران نیز اعم از بزرگ و کوچک همین کار را میکنند. این چنین کارهایی، جالب توجه و در عین حال سبکسرانه است. این موضوع بهخصوص وقتی سبکسرانهتر جلوه میکند که ما دریابیم که تمام این شیطنتها در دوران پس از پیوستن او به مذهب مسیح انجام گرفته است یعنی دورهی بحرانهای روحی و تمرینات مرتاضانه و تفکرات مذهبی. ولی راجع به واقعهای که پدر زنش برز (Behrs) نقل کرده است چه باید گفت؟ آنها یک شب دور اتاق قدم میزدند و مشغول صحبت بودند که ناگهان پیامبر سالمند، بر پشت برز پرید. البته فوراً پایین آمد. اما برای لحظهای چون جن ریش سفیدی در آنجا خشکیده بود. از این موضوع به انسان احساس مرموزی دست میدهد.
ص93 / گوته و تولستوی / مقالات توماس مان / ترجمه: ابوتراب سهراب
یک مردی بود کلهسرخ که چشم و گوش نداشت. مو هم نداشت، فقط بهش کله سرخ میگفتند.
نمیتوانست حرف بزند، چون دهان نداشت. دماغ هم نداشت.
او حتا دست و پا هم نداشت. شکم نداشت، و کمر نداشت ، و ستون فقرات نداشت ، و روده هم از هیچکداماش نداشت. اصلاً هیچچیزی نداشت. پس درک اینکه واقعاً دربارهی چی حرف میزنم خیلی مشکل است.
پس بهتر بود چیزی گفته نمیشد.
.
.
.
او در جمع خانواده کارهای عجیب و غریب فراوان میکند. یک بازی اختراع کرده است و به آن نام «اسب سواران نومیدیان» (Numidian Horsemen) گذاشته و با این بازی بچهها از خنده اشک به دیدهگان میآورند. لئو نیکلایویچ ناگهان از روی صندلیاش میپرد، دستش را بلند میکند، و دور اتاق میگردد و دستش را در هوا تکان میدهد، و دیگران نیز اعم از بزرگ و کوچک همین کار را میکنند. این چنین کارهایی، جالب توجه و در عین حال سبکسرانه است. این موضوع بهخصوص وقتی سبکسرانهتر جلوه میکند که ما دریابیم که تمام این شیطنتها در دوران پس از پیوستن او به مذهب مسیح انجام گرفته است یعنی دورهی بحرانهای روحی و تمرینات مرتاضانه و تفکرات مذهبی. ولی راجع به واقعهای که پدر زنش برز (Behrs) نقل کرده است چه باید گفت؟ آنها یک شب دور اتاق قدم میزدند و مشغول صحبت بودند که ناگهان پیامبر سالمند، بر پشت برز پرید. البته فوراً پایین آمد. اما برای لحظهای چون جن ریش سفیدی در آنجا خشکیده بود. از این موضوع به انسان احساس مرموزی دست میدهد.
ص93 / گوته و تولستوی / مقالات توماس مان / ترجمه: ابوتراب سهراب