بي تو              

Monday, March 3, 2008

گفتم : بيا ز هدهد جوييم راه چاره



چند سال پیش رفته بودم به تریای تئاتر شهر تا دوست عزیزی را ببینم...و اتفاقاً آن زمان اجرای نمایش نامه خوانی بود از به گمانم یون فوسه...درتریا نشسته بودیم و من طبق معمول دلدل داشتم از اینکه چه سفارش بدهم و من فقط چای خورم و قهوه دوست دارم و از چه جنسش را دیگر نمی توانم انتخاب کنم...نشسته بودیم و گپ می زدیم از کیفیت اتفاقات تئاتری و من برای آن دوست عزیزم طرح نمایش نامه ای را ریختم که خیلی دوست دارم روزی بتوانم آن را کار کنم...و البته بماند که دست نویس اولیه اش را هم نوشتم و انداختمش گوشه ای...داستان کنگره مرغان بود و از سی مرغ کنایه برمیداشت و فضا این بار در یک مووسه شکیل گروپ تراپی بود و hot seat (صندلی داغ؟) بود و هرکس به فراخور نیازهایش می گفت...امایک نفوذی میان گروه بود که برای طفره رفتن از سخن گفتن زخم گلویش را بهانه می کرد...همه تلاش می کردند تا از این اعتیاد خلاصی یابند...اما از دکترهنوز خبری نبود...دکتر نیامده بود...راهنما نیامده بود...هدهد نیامده بود...در انتظار دکتر ، از جنس در انتظار گودو...دکتر کیست؟...کم کم شک می برند که غریبه دکتر باشد...دکتر باید هدهد می شد...مرغ دانا...مرغی که لب نمی زد...کسی هم تظاهر می کرد دکتر است و به سابقه کچلی اش او را کرکس می نامیدند...همه نامی از پرندگان داشتند و مانند پایان های دورنماتی یکی یکی پرندگان می بایست برای رسیدگان به رستگاری پرواز را آزمایش کنند...اما معجون دیگر اینجا بود که قهرمان پرواز بر فراز آشیانه فاخته نیز حضوری بیانمتنی پیدا می کرد...همه هاشورهای تعمدی و آگاهانه و زیر متن بود که مخاطب با چند و چون آن راه را می گرفت تا سرنوشت غمبار مقدر( تأکید بر وجه جفنگ و مزهک تقدیر) آنان که پرواز رقم بخورد و برسند به قله قاف...اما پایان این داستان چی بود؟...اگر قرار باشد بزرگی مانند مهرجویی پرونده را مستأصل در آرامسایشگاهی ببندد تا آس و پاس بودن را نشان دهد و همین است که هست و نداند چه باید باشد و اصلا چه می تواند باشد...حالا داستان من که در خود مرکز درمان بود و تلاش برای بیرون رفتن از زمین خدا بود...زمین خدا جایی نبود که آنان آرام باشند...شاید قله قاف همانجایی بود که شازده کوچولو مسکن داشت و با گل غرغرویش کل کل می کرد...از منظر آن پنجره که آستانهء خروج از زمین بود، پرواز از چه جنسی می توانست باشد؟...فکر می کنید پایان نمایش نامه من چه گونه بود؟...اینجاست که تفاوت هر طرحی مشخص می شود...اساس این طرح بر پایان آن است...