30 يا سی
اگر بخواهم سیاسیترین فیلم کوتاه خودم را بسازم این خلاصهی داستانی آن است.
تمام اتفاق از منطر در ورودی یک مغازه لوازم بهداشتیست...بیرون باران میبارد...باران رحمت...کف راهروی مغازه برق افتاده است و رهگذران یکی یکی پا به درون مغازه میگذارند رد گلی برجای میگذارند. صاحب مغازه بلافاصله دست به T شده کف مغازه را برق میاندازد...اما با ورود مشتری بعدی دوباره کف مغازه کثیف میشود...چاره چیست؟...آیا باید دعا کرد که باران قطع شود؟...آیا باید یک پادری انداخت تا مشتری قبل ورود کف کفشهایش را پاک کند و تو بیاید؟...آیا پادری کثافتها را به خوبی پاک می؟...آیا به مرور خود پادری هم کثیف نمیشود؟...تحمل پادری برای پاک کردن نخالههای زیر کفشها چهقدر است؟...آیا باید تا پایان باران صبر کرد؟...آیا باید خیابان بیرون مغازه را تمیز کرد؟...الان باید تمیز کرد؟...این خیابان تمیز بشود خیابانهای دیگر چه؟...آیا باید کف خیابانها را به جای اسفالت پارکت کرد؟...یا این کثیفی گذراست و باید گذاشت دورهاش طی شود؟ یا اینکه اصلاً میز پیشخوان مغازه را پیش کشید و درست جلوی در ورودی گذاشت تا مشتری بدون آنکه داخل شود از همانجا خرید کند؟...پس ویترین چه میشود؟...
.
.
.
اما هيچكدام اينها براي من جز نوشتهی آغازين فيلم ارزش ندارد...
« اين فيلم سياسی نیست و هرگونه شباهت ظاهری شخصيتهای آن اتفاقیست.»
.
.
.
يادش بهخير آن اوايل كه تلهويزيون آزمايش سياه سفيد لامپی داشتيم موقع پخش فيلمها مجري اولاش میگفت: اين فيلم سياه سفيد است لطفاً به گيرندههای خود دست نزنيد.
.
.
.
نمیدانم چند نفر شما مانند من علاقهمند آغاز برنامههای شبكه يک تلهويزيون بوديد؟...تصاويری پخش میشود و روی تصاوير مشخصات آن عكس كامل بيان میشد و آخرش توضيح میداد:
صاحب اينعكس مدت فلان روز است كه از منزل خارج شده است و تاكنون بازنگشتهاست...هربار كه عنوان «گمشدهها» حک میشد بیاختيار ياد افغانیها و شايعات آنروز میافتادم كه افغانیها بچهها را میدزدند...
تمام اتفاق از منطر در ورودی یک مغازه لوازم بهداشتیست...بیرون باران میبارد...باران رحمت...کف راهروی مغازه برق افتاده است و رهگذران یکی یکی پا به درون مغازه میگذارند رد گلی برجای میگذارند. صاحب مغازه بلافاصله دست به T شده کف مغازه را برق میاندازد...اما با ورود مشتری بعدی دوباره کف مغازه کثیف میشود...چاره چیست؟...آیا باید دعا کرد که باران قطع شود؟...آیا باید یک پادری انداخت تا مشتری قبل ورود کف کفشهایش را پاک کند و تو بیاید؟...آیا پادری کثافتها را به خوبی پاک می؟...آیا به مرور خود پادری هم کثیف نمیشود؟...تحمل پادری برای پاک کردن نخالههای زیر کفشها چهقدر است؟...آیا باید تا پایان باران صبر کرد؟...آیا باید خیابان بیرون مغازه را تمیز کرد؟...الان باید تمیز کرد؟...این خیابان تمیز بشود خیابانهای دیگر چه؟...آیا باید کف خیابانها را به جای اسفالت پارکت کرد؟...یا این کثیفی گذراست و باید گذاشت دورهاش طی شود؟ یا اینکه اصلاً میز پیشخوان مغازه را پیش کشید و درست جلوی در ورودی گذاشت تا مشتری بدون آنکه داخل شود از همانجا خرید کند؟...پس ویترین چه میشود؟...
.
.
.
اما هيچكدام اينها براي من جز نوشتهی آغازين فيلم ارزش ندارد...
« اين فيلم سياسی نیست و هرگونه شباهت ظاهری شخصيتهای آن اتفاقیست.»
.
.
.
يادش بهخير آن اوايل كه تلهويزيون آزمايش سياه سفيد لامپی داشتيم موقع پخش فيلمها مجري اولاش میگفت: اين فيلم سياه سفيد است لطفاً به گيرندههای خود دست نزنيد.
.
.
.
نمیدانم چند نفر شما مانند من علاقهمند آغاز برنامههای شبكه يک تلهويزيون بوديد؟...تصاويری پخش میشود و روی تصاوير مشخصات آن عكس كامل بيان میشد و آخرش توضيح میداد:
صاحب اينعكس مدت فلان روز است كه از منزل خارج شده است و تاكنون بازنگشتهاست...هربار كه عنوان «گمشدهها» حک میشد بیاختيار ياد افغانیها و شايعات آنروز میافتادم كه افغانیها بچهها را میدزدند...