بي تو              

Saturday, March 1, 2008

برگمانولوجی


هیچ چیز در زندگی با ارزش تر از دیدن موومان های شاهکار اینگمار برگمان در فیلم فوق العاده "سارا باند" نیست...بازی ها معرکه...و شوخ طبعی دوربین برگمان هم که کم حوصله شده است می تواند به خوبی در یک فیلم ای که به سفارش تلویزیون ساخته شده است...بگنجد..عزیز جان...فیلم هایی که به سفارش های تلویزیون ساخته می شوند را دست کم نگیرید...دوست دارم همین طور از کشف هایی که از سارا باند کرده ام بنویسم...دوست دارم از دیالوگ های بی نظیر استریندبرگ ای برگمان بگویم...این فیلم قرار است وصیت نامه باشد...و در ضمن دنباله صحنه هایی از عشق باشد...اصولا برگمان علاقه مند است در سرزمین خود دانه ها را بپاشد...ردپاها بسیار جذابند...طرح معرکه ی "پرسونا" چیز دیگری ست...زنی با سکوت خود پرستار خودش ار وادار به تخلیه روانی می کند...رنج ای که در پس پرسوناست احساسات مخاطب اش را نیز خراش می دهد...و درانتها همه تبدیل به نوارهای سلولوئیدی فیلم می شوند...شرم اما فیلمی ست که موقعیت انسان در موضع تنهایی را بسیار بی رحمانه تحلیل می کند...چه بسیاراز ما که در تنگناها بی رحم ترین آدم ها می شویم...و چه موقعیت ای جذاب تر از جنگ...کاش فیلم سازان دفاع مقدس ما یک دور با دقت فیلم شرم برگمان را می دیدند..."مصیبت آنا" اما از جنس پوست و خون استعاره است...حیوان کشی و رنج از محدودیت...ابهام در هویت...به نظرم این خود قهرمان اصلی فیلم "ماکس فون سیدو" است که در قالب سوم شخص داستانش را تعریف می کند...با دیدن فیلم های برگمان از شادی در پوست خود نمی گنجم...دوست دارم مدام راه بروم و از تصاویر و کلمات ناب استاد محض اضطراب بگویم...بگویم که چگونه تأثیر فضای اطراف خود را بر شخصیت های خود نشان می دهد...