بي تو              

Monday, April 21, 2008

هنوز آن مطلب جنجالی نیست...از پای مانیتور جنب نخورید



همه چیز فوری اتفاق افتاد...من و فرانک همدیگر را در فاصلهء بسیار کوتاهی در هند شناخته بودیم...خاطرم هست او همیشه از دست من می خندید و وقتی اخراجم از دانشگاه را فهمید و آن داستان مسخره را دانست کلی به قول خودش کیف کرد...به نظر فرانک دور باسن زن حوزهء استحفاظی او را تعیین می کند و من البته حوالی سینه ( متشکل از گردن و پستان و مخلفات دیگر) را منطقهء صفر یا همان pay toll می نامم...که متأسفانه فرانک از این لحاظ اصلاً آباد نیست...3 ماه پیش فرانک خبر داد که قرار است از بریتانیا باز گردد...دکترای تاریخ هنر را زیر بغل زده بود و وقتی فهمیدم کمی سر به سرش گذاشتم و به او گفتم: آیا نظرات جدیدی یافته است؟...نظر سر ارنست گامبریچ چی می تواند باشد؟...فرانک مدتی نامزد یک لهستانی بوده است و بعدا این نامزدی به هم می خورد و او هم البته از متارکهء 10 سال پیش من با خبر بود...خوبی ش این بود که دو تا شناسنامه داشتم...شناسنامه اصلم پس از اعلام مفقودی و گرفتن المثنی پیدا شد و من اصلا اطلاع ندادم و المثنی را گذاشتم برای ثبت کارهای خائنانه...مثلاً مهرهای انتخاباتی...من و فرانک هفتهء اول خرداد را دشت مغان خواهیم بود...فرانک اصرار به رفتن دارد...اما او خوب می داند تمام اسپرم های من در این سرزمین وت و ویلان است و نمی توانم بدون فرزندان عزیزم زیست کنم...از او قول گرفته ام بدون کلمات مزخرف عربی کلبهء خود را برقرار سازیم...فرانک دو سال از من بزرگتر است...از او قول گرفته ام به محض اقامت در بریتانیا از او به طور شرعی جدا شوم و به طور غیر شرعی زیست کنم... . . .
.
.
.
چند شب پیش درشب نشینی معمول با دوست عزیزم صحبت از نماز شب و دعای مومن شد و دوستم از من خواست حتما برای تغییر وضعیت ، دعای فرج (farj) را فراموش نکنم...به او گفتم: اگر نماز را در حالت جُنُب بخوانم چطور است؟...گفت: ثواب اش اندازهء هفتاد سفر حج با شتر جمازه زرد است...
خدا را شکر...
فرخ نگهدار با آنتن شکستهء رادیو، درس strategic می دهد...
خدا را شکر...
گفتم: نه خیالت تخت مدت هاست که جنب نمی شوم...اصلا من مانند زهرا که هیچ گاه حیض نمی شد جزو مومن ترین مردان روزگارم و هیچ گاه جنب نمی شوم و اصلا کافی ست توی کس زنی فوت کنم تا باردار شود...بس که نفسم حق است...
خدا را شکر...
فرخ نگهدار از وضعیت انتخابات می گوید...
خدا را شکر...
کانال ، را عوض ، می کنم ، تا لونا شاد ، از اقوام دور ، روحم ، را جلا دهد.( حال کردی با اینهمه ویرگول؟)...
خدا را شکر...
می گوید: نکند تو خود امام زمانی و ما خبر نداریم؟...می گویم : امام زمان تنها از یک جهت شبیه به من می تواند باشد و اگر او هم جنب نمی شود فقط به این دلیل است که تخم های او را مثل خیلی از بزرگان این قوم کشیده اند...
خدا را شکر...

Keyser Söze را یادت هست؟...
خدا را شکر...

خاتمی گفته است با تفریح تمام و شبیه کس خل ترین مردمان در فضایی شاد و مظلومانه رای می دهیم...
خدا را شکر...
زودیاک را برای بار هزارم می بینم...فیلم های دیوید فینچر الحق که برای من حکم "کالت مووی" را دارند...
خدا را شکر...
رسول منتجب نیا در فضایی یاس آلود ، رای ریزی را که تا چند ساعت پیش تر تشویق می کرد را تحریم می کند...
خدا را شکر...
شب های کابریا را آماده پخش می کنم...جندهء دوست داشتنی فللینی را مگر کسی می تواند دوست نداشته باشد؟...خدا را شکر..
larry king با همان کمربند معروفش با یک sex worker گفت گو می کند و با همسر الیوت اسپیتزر نیز گفت و گو دارد...
خدا را شکر...
فرخ نگهدار آنتن اش را می بندد و نقشهء رهایی وطن ترسیم می شود...
خدا را شکر...
تلویزیون کومه له آن گوشه تصویر نوشته است: dubare و من فکر می کنم چقدر قشنگ است که به جای تکرار ما هم بنویسیم: دوباره...حیف که کوردها را دوست دارم وگرنه به آن همه ستارهء سرخ می خندیدم...
به نماز شکر قامت می بندم...
خدا را شکر...
میم با دو انگشت توی دهان میخ نشسته و Saberina را می بیند...خدا را شکر..
الله اکبر...خدا را شکر... . . .
.
.
.
می نامهء آقای ویراستار بلورچی

فصل کیری بهار نوید مستی "می باشد"...و اگر مانند جمعیت ما حرفه ای می باشید و شراب دست سازتان سر سیاه زمستان طی شده "می باشد" روی به بازار سیاه و مفلوک قاچاق می باشید و اگر باز مانند جمعیت ما موفق بوده باشید متوجه می باشید که تخم اش را ملخ خورده می باشد و البته این تأخیر با بحران اقتصادی دنیا و افزایش نرخ نفت در بازارهای جهانی و کاهش بی سابقه دلار و لج کردن استکبار جهانی رابطه ای پویا و دو سویه "می باشد"...با این حال ما بی کار نمی باشیم...و اگر گمان کرده می باشید بهار ایرانی بی "می" هم قابل تصور "می باشد" سخت در اشتباه بوده می باشید...با یکی از دوستان کرمانشاهی راه زنی های لازم را باشیدیم که این دست به خایه ای را چاره ای بایسته بباشیم...و خب از حالا طرح شراب خرما را ریخته می باشیم و خرما پزان خواهیم باشید و فی الحال به نوشیدن از مال رفقا کفایت می باشیم تا در اولین فرصت مقتضی دلی از عزای سیاه این دوران ننگین در بباشیم... . . .
.
.
.
مرتبط

باز تابستان فرا می رسد و داغ خاوران بر دلم سنگینی میکند...آهای برنامه سازان فراموش نکنید...
.
.
.
.
.
.
،
.سال هاست که مقالهء یرواند آبراهامیان را از رو بلند بلند می خوانم...سوره الرحمن من همین مقاله است...
.
.
.
ترجیح می دهم از بد و بدتر، خوب تر را برگزینم...حکومتی که مرگ مغزی شده است هیچ نیاز به دعا و نذر ندارد...ترجیح می دهم با کوچک ترین حرکت خودم به خاکسپاری این نعش کمک کنم تا بیش از این بوی گندش حالم را به هم نزند...مطمئن باشید هر رای کوچک ای به حاکمیت ( در هر شرایطی) خیانت بزرگی ست به انسانیت...هیچ هم نیاز به آسمان ریسمان بافتن نیست...انقدر ائتلاف تشکیل دهید تا جان تان از خشتک تان بیرون بزند...شما زنده من مرده...هربار که می کوشید و دماغ سوخته می شوید مدتی را به پناه گاه های خود می خزید و می گویید: صبر پیشه می کنیم و به زمان می سپاریم...ما کار خودمان را کردیم...
.
.
.
.
.
.
حال کن
.
.
.
فیلم فارست گامپ را نه فقط به خاطرروایت وقایع تاریخی آن و یا حتا قصه فرعی اما مهم shrimp که به خاطر یک دور مرور موسیقی و گروه های مشهوردر آن سخت دوست می دارم...اگر شما هم مانند من از ترانه های مشهور این فیلم خاطره دارید...مجموعه این ترانه ها را می توانید از اینجا دانلود کنید... که البته در فیلم به صورت گذرا آن ها را می شنوید...