والقلم و مایسطرون
نمیدانم تا بهحال با آدمهایی مواجه شدهاید که آنقدر خودشان را سید قطب میدانند که وکیل مادامالعمر تامالاختیار هرچه بوی شلوغی و هیاهوست میدانند؟ من دیدهام و اگر گردنتان مشکلی برای گردش ندارد میتوانید از همان نقطهای که ایستادهاید این جور آدمها را به چشمان مبارک خویش در گردشی سیصد و شصتدرجهای رویت بفرمایید.
وضعیت داستاننویسی ما تکلیفاش از سور و سوگخند حتی گذشته است و تنها در نقطهی بُهت مدتهاست که درجا میزند. چنانکه مخاطبای از بیرون را فقط به هیئت یک ناظر منفعل رو به منفجر در میآورد.
هراز چند گاهی سیدان قطبای وظیفهی خطیر شوک الکتریکی را به عهده میگیرند و نه اینکه همیشه با چراغنفتی برق گرفته شدهاند ، حسابی به این جریانات شوکآور نیز خو گرفتهاند. پس بیمحابا به ارائه طرح برونرفت میپردازند.
گاه مشکل را در ویراستاری بد خود کتاب ایرانی میدانند. گاه مشکل از قناسی نقشهی جغرافیاست.و گاه نبود هیچگونه رقیب و یا به عبارتی نفسکش. گاه مشکل را در تعطیلی یارانهی کاغذ مییابند...و اگر کمی هم سرحال باشند معضل اصلی را درنبودن یک تو بغلی درست و حسابی خواهند یافت. چهراکه همواره بزرگان ادب و فخر از این یک صیغه غفلت نمیورزیدهاند.
اما دوستان قطّاب از یک نکتهی بزرگ همیشه غفلت ورزیدهاند و آن همانا نبود خود ابزار تولید است. اگر کمی مرحمت بفرمایند و تو بغلی را جزو ابزار تولید نداند باید گفت یکی از نمونههای مهم ابزار تولید، کمبود مداد HB خوب است. و البته بهغیر از آن مدادتراش نیز سهم عمدهتری را بازی میکند و بسته به جنس لوازمالتحریر کیفیت داستان نیز تغییر میپذیرد.
همچنین توصیه موکد میشود پیش از هرگونه آسیبشناسی و هرنوع جادوجنبل و طلسمخوانی برای شکستن شیشهی عمر دیو پلید ابوالهول معاند ِبا داستان ایرانی کمی به آینهای هم توجه شود که قرار است از توی آن و به همیاری غول چراغ (شاید یک سید قطب) مشکلات مخفی آشکار شود و دلایل سرآمدن تاریخ انقضای مصرف داستانهای ایرانی درآن ظاهر شود. شاید درون آینه چهرهی جادوگری رخ نمایانده شود که سالها با او زیستهاید. شاید آن دیو پلید انگشت اشارهاش به بیرون آینه و سمتای نشانه رود که سالهاست برایتان آشناست.
لذا داستاننویسان ایرانی برای یافتن بحران مخاطب خود باید روی به آینههای مقعر بیاورند. آنوقت خواهند دید که از روی دست خود نوشتن نام دیگرش تاتیتاتی نیست.
وضعیت داستاننویسی ما تکلیفاش از سور و سوگخند حتی گذشته است و تنها در نقطهی بُهت مدتهاست که درجا میزند. چنانکه مخاطبای از بیرون را فقط به هیئت یک ناظر منفعل رو به منفجر در میآورد.
هراز چند گاهی سیدان قطبای وظیفهی خطیر شوک الکتریکی را به عهده میگیرند و نه اینکه همیشه با چراغنفتی برق گرفته شدهاند ، حسابی به این جریانات شوکآور نیز خو گرفتهاند. پس بیمحابا به ارائه طرح برونرفت میپردازند.
گاه مشکل را در ویراستاری بد خود کتاب ایرانی میدانند. گاه مشکل از قناسی نقشهی جغرافیاست.و گاه نبود هیچگونه رقیب و یا به عبارتی نفسکش. گاه مشکل را در تعطیلی یارانهی کاغذ مییابند...و اگر کمی هم سرحال باشند معضل اصلی را درنبودن یک تو بغلی درست و حسابی خواهند یافت. چهراکه همواره بزرگان ادب و فخر از این یک صیغه غفلت نمیورزیدهاند.
اما دوستان قطّاب از یک نکتهی بزرگ همیشه غفلت ورزیدهاند و آن همانا نبود خود ابزار تولید است. اگر کمی مرحمت بفرمایند و تو بغلی را جزو ابزار تولید نداند باید گفت یکی از نمونههای مهم ابزار تولید، کمبود مداد HB خوب است. و البته بهغیر از آن مدادتراش نیز سهم عمدهتری را بازی میکند و بسته به جنس لوازمالتحریر کیفیت داستان نیز تغییر میپذیرد.
همچنین توصیه موکد میشود پیش از هرگونه آسیبشناسی و هرنوع جادوجنبل و طلسمخوانی برای شکستن شیشهی عمر دیو پلید ابوالهول معاند ِبا داستان ایرانی کمی به آینهای هم توجه شود که قرار است از توی آن و به همیاری غول چراغ (شاید یک سید قطب) مشکلات مخفی آشکار شود و دلایل سرآمدن تاریخ انقضای مصرف داستانهای ایرانی درآن ظاهر شود. شاید درون آینه چهرهی جادوگری رخ نمایانده شود که سالها با او زیستهاید. شاید آن دیو پلید انگشت اشارهاش به بیرون آینه و سمتای نشانه رود که سالهاست برایتان آشناست.
لذا داستاننویسان ایرانی برای یافتن بحران مخاطب خود باید روی به آینههای مقعر بیاورند. آنوقت خواهند دید که از روی دست خود نوشتن نام دیگرش تاتیتاتی نیست.