بي تو              

Wednesday, September 17, 2008

صحنه‌‌هایی از یک فیلم کوتاه من

سه‌نفر در ماشین. آقای الف که نقش آن را خودم بازی می‌کنم و در جای راننده نشسته‌ام (با تأکید).

آقای ب.


خانم ج.

الف بی‌‌آن‌که به آینه جلوی‌اش نگاه کند به پشت پیچ بلند جاده خیره‌ است و ب برای خود از روی یادداشت‌ای می‌خواند.


ب: گوش می‌دی؟

الف: اوهوم...هووی بالا نیاری رو ماشین؟...ببین چه‌شه؟

ب: تو که نگات به جلوست...از کجا فهمیدی؟...آهای چته؟

ج به خود می‌پیچد.

الف ناگهان ضبط را روشن می‌کند و می‌خواند: the world is mine

الف: فکر کردی این تصافی‌اه؟...نه...اون‌جا رو؟

ماشین را خیلی ناگهانی به شانه‌ی خاکی می‌پیچاند و به شدت به بیرون جاده توی خاکی می‌تازد. دختر پشت صنلی کله‌پا می‌شود و ب ناگهان از این حالت خودش که صورت‌اش به شیشه‌ی کناری‌ش کوبیده شده‌است قه‌قه می‌زند. اما الف به‌شدت فریاد می‌زند: خفه شو. دختر شیشه‌ی بغل‌اش را باز می‌کند و از پنجره سرش را بیرون می‌دهد و بالا می‌آورد.

ب صدای قه‌قه‌های جنون‌آسا می‌کشد.

ب: اون‌جا رو؟ خدایا رسیدیم.

الف: خفه‌شوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو.

دختر بالا می‌آورد.

آسمان پر از پرواز عقاب‌ است و در آسمان بال برافراشته‌اند. ماشین هنوز خوب متوقف نشده‌است که الف می‌پرد بیرون و به سمت بیابان می‌دود. ب فریاد می‌زند و قه‌قه می‌زند. دختر می‌پرد بیرون و کنارش به قالپاق ماشین تکیه می‌دهد و کیف‌اش را می‌گردد.

الف سرگردان توی بیابان این‌ور و آن‌ور دنبال چیزی می‌گردد.

ب فریاد می‌زند: خدایا ! عشق است.

دختر چیزی از کیف بیرون می‌کشد و توی مشت‌اش قایم می‌کند و عرق از پیشانی‌اش برمی‌گیرد و می‌دود سمت راننده.

الف بالاخره یک‌جا متوقف می‌شود و روی زمین پهن می‌شود.

ب ناگهان به سمت او می‌دود و تصویر با او می‌دود. از فراز شانه‌های ب که فریاد می‌کشد.

دختر می‌پرد توی ماشین و سوییچ را روی ماشین می‌بیند. سوییچ را برمی‌دارد و پرت می‌کند گوشه‌ای.

الف روی انبوه‌ای از گونی پاره و پرهای مرغ و گوشه‌کنار لاشه‌ای و لنگ‌پایی خم شده‌است و دست‌اش را توی کثافت‌ها فرو برده‌است.

ب: خودشه...همین‌جاست...این‌جا دهنه‌ی بهشته...(فریاد می‌کشد) نا...تا...لیا؟

دختر از دور دست و کنار ماشین فریاد می‌زند:

The world is mine

الف می‌خندد و بی‌اعتنا به همه‌چیز و شکست‌‌خورده روی لاشه‌ها ولو می‌شود و می‌خواند:

The world is mine.

دختر هفت‌تیرش را نشان می‌دهد و به سمت آن‌ها شلیک می‌کند.

ب نعره می‌زند: the world is mine....گلوله پهلوی‌اش را می‌درد.

الف: مث فیلمای خارجی...(فریاد می‌زند) نا...تا...لیا؟

عقاب‌ها درآسمان درگردش و صدای شلیک‌های پی‌در‌پی و موسیقی در دوردست می‌پیچد:

The world is mine.

تابلویی در یک جاده‌ی خالی دیده می‌شود. صدای شلیک‌هایی از دوردست شنیده می‌شود. تصویر آرام آرام به تابلو نزدیک می‌شود. روی تابلو نوشته است: مرغ‌داری نوراللهی.
تصویر به‌تدریج محو و به رنگ شفق درمی‌آید. صدای الف روی تصویر شنیده می‌شود:

داشتم با خودم فکرمی‌کردم که چه‌طور می‌توان مصاحبه‌ای متفاوت داشت. بعد با خودم مثل همیشه کلنجار رفتم که این تفاوت مگر چه حسن‌ای دارد که برای آن سر و دست می‌شکنیم؟ آیا اتحاد در شکل و شمایل چیز زشت‌ای‌ست؟ آیا رژه رفتن اصولاً کریه است؟ نظم چی‌ست؟ آیا از تعدادی حرکت آراسته تشکیل می‌شود و یا این‌که نظم مفهوم سکون را نیز با خود به‌هم‌راه دارد؟ بیش از آن‌که وقت خودم را با این مجردات سرگرم کنم باید مانند شناگر به خود آب شیرجه بزنم.


صدای شیرجه‌ی توی آب.