The World Is Yours
ممکلت اسلامی ما عین دیانت ماست. هم از رأفت میگوید و هم از اینکه اگر گه زیادی بخوری خود دانی.هم ازپذریش انتقاد دم میزند هم از چوب نیمسوخته و تخم مرغ پخته و توماری طویل از ندامتنامه و تواببازیهای ریز و درشت خبری هست. حتی اگر اکبر گنجی باشی که در مانیفست جمهوری خواهی نسخه دوم ریشهی تمام بدبختیها را بهطور ضمنی زیر سر «یکی» بدانی در مانیفست سوم تبدیلاش میکنی به «دیگری» که ظاهراً فحشخورش از قبلی ملستر است.
درمملکتای که نتوان از پیر خود چند سووال پرسید پس باید از پیر پالان دوز جواب خواست؟
شهروند را باز کردم و آن بخش معرفی کتاب زندهگینامه جدید مائو را که دیدم...دادم بلند شد...
ای روزگار...
ای روزگار...
تا نتوانیم و نخواهیم بهسراغ پیر خود برویم همینطور همین موجودات حقیر از زیرعبای شیخ بیرون میزنند و روزمان همان وشبمان همان شب خواهد بود.
آخر چهقدر با وحشت بیخودی زندهگی کنیم؟ آسه برو آسه بیا که گربه شاخات بزند. بله بزند. اینهمه دولا راست شو و قربان صدقه برو که چوب توی سرت بکوبند.
منتظر حملهی نظامی از بیرون هستیم. منتظریم تا یکی هستهی مرکزی تشکیل دهد. منتظریم مردی با عبای شکلاتی دادمان بستاند. منتظریم آقا امام زمان بیاید و با آن شمشیر عاریتای خود گردن ظلم را بزند. اما به مجرد آنکه بخواهیم از کوچکترین حق خود حرف بزنیم میگوییم: یک کیلو نخود لوبیا هنوز نخریدهای که بفهمی زندهگی یعنی چه...
بله من هم هنوز جت-اسکی نرفتهام.
من هم هنوز لای تپههای زیبای مرجانی غواصی نکردهام.
من هم هنوز توی صف میایستم.
من هم هنوز با دفترچه شرکت تعاونی کالاهای خود را تهیه میکنم.
.
.
.
تلاش رادیو زمانه و وبلاگ نویسان بانفوذی چون نیکآهنگ کوثر برای پیگیری اعدامهای دهه شصت بسیارستودنیست.