بي تو              

Saturday, November 15, 2008

بد می‌غمد این غم‌ام

چند سال پیش آقای استفن کینگ با آن ایده‌های تکراری‌اش و ذهن‌ای که مدام مستعد جنایت است ، در تبلیغ پیش از فروش کتاب‌اش گفت: کاغذ محصول قتل عام درخت است و من نمی‌خواهم در این جنایت شریک باشم و کتاب دیجیتالی منتشر می‌کنم...طبیعی‌ست این هم یک گونه بازاریابی بود...آن کتاب فروخته شد و قتل عام درختان هم‌چنان ادامه دارد و گویا هنوز خواهان‌ترین نویسنده‌ی زندانیان حبس ابد همین جناب استفن کینگ است.
اما حالا می‌بینم نسخه ایرانی آقای کینگ هم از راه رسیده است و بسیار مینیاتوری تنور فروش چاپ بیست و ششم کتاب‌اش را از پیش داغ‌تر می‌کند...او بی‌آن‌که سراغ موضوع کم‌اهمیت و بدون هیجانی در میان ایرانیان هم‌چون محیط زیست برود...نقطه بر عواطف سم‌کوبیده‌ی مخاطبان‌اش می‌گذارد...سراغ غم هستی‌شناختی...سراغ نوای طرب‌انگیز سوگ...او در گفت‌گویی با خانم‌ای بسیار غریق در احوالات عرفانی می‌گوید:

ساختار هستي اندوه‌زا و غمناك است و آدم‌ها در يك رنج مستمر هستند. گاهي اوقات شدت رنج‌ها كم مي‌شود و گاهي اوقات ما سعي مي‌كنيم آن‌ها رافراموش كنيم اما اين‌ها چيزي از موقعيت زندگي كم نمي‌كند.

و در ادامه برای این‌که منظور واقعی ایشان از این حس و حال غم‌انگیز دریابیم بیش‌تر توضیح می‌دهد:

چاپ‌هاي مجدد اين رمان مرا كمي اندوهگين مي‌سازد زيرا از خود مي‌پرسم چرا اين نسل رماني سرشار از رنج را مي‌خواند و اقبال عمومي نسبت به اين كتاب كه فقط در آن رنج است، يك اخطار بزرگ است.

جداً همین‌طور است...وقتی آن خواننده‌ی جوان صدای حنجره‌اش را تیز می‌کند و خسته می‌نمایاند و در سوزی الکترونیکی از الوداع هستی‌شناسانه دم می‌زند...بی‌شک من نیز این ادعای آقای نویسنده را کاملاً باور می‌کنم...باور می‌کنم که حتی در مستی هم گریه فاز می‌دهد...خصوصاً اگر کتاب «روی ماه خداوند را ببوس» لای انگشتان‌ات پیچ‌وتاب بخورد و خواننده‌ای با صدای اکولایزر بنالد چون بوف‌ای که بر گوژ خویش خمیده::

کاشکی بدونید که دارم هنوزم
از اشتباه قبلی‌تون می‌سوزم