بي تو              

Sunday, November 16, 2008

سر به زیری‏های امیر

به او گفتم: سینما آزادی مگر نبود؟ سینمای خوبی بود...سوخت...کدام دستی از آستین بیرون شد؟...لابد کوکتل مولتوف‌ای کارش را ساخت که فتیله‌اش چفیه‌‌ای بوده که به بنزین سهمیه‌بندی آغشته بوده ‌است. می‌گوید: شعر می‌ریسی؟

به او گفتم: کافی‌ست علی مصفا شوی ِاو باشد و او چندی پیش به حمایت درآمده باشد...حالا تو از نوه‌ی آن شاعر مداح ره‌بری فقید بگذر و برس به فرزند آن پدری که هَزاردستان همیشه بر بالکن را خوب درهراس و یأس نقش زد. می‌گوید: قصیده می‌سرایی؟

به او گفتم: تماشاخانه‌هامان را بر سر خودشان هواراندند و لب بر لب نجنبید جز لبان مرتعش خواب‌آلوده...چه خوب که ام‌روز تاوان 70 میلیون را با گل‌ریزان واپس می‌گیرند. می‌گوید: طعنه می‌زنی؟

به او گفتم: شهر شهر فرنگ است...از همه رنگ است...
.
.
.
بیا از پشت عینک سر به زیری‏های هم بینیم
جوانی‏های هم دیدیم، پیری‏های هم بینیم