بي تو              

Sunday, November 16, 2008

انحطاط به سبک ایرانی

پیش‌ترها کتاب‌های تمثیلی ضعیفی چون 1984 و قلعه حیوانات تجدید چاپ نمی‌شد...چون ما علاقه‌ی وافری به قصه‌های شب‌چره‌وار داریم...و بیم آن می‌رفت که خدای ناکرده روی به انطباق آوریم...اما کم‌کم خود تمثیل‌ها عملیاتی شدند...اخوی بزرگ (Big Brother) نمونه‌ی زنده داشت...و تصاویر پرهیبت‌اش بر دیوارها نقاشی شد...شنیدن حتی نام دوربین‌ مداربسته رعشه بر اندام می‌آورد...حالا که خود چلوکبابی‌ها هم مدارشان را بسته‌اند...برای ما دیدن خانه‌هایی که حریم دیوار ندارند شبیه یک شوخی کودکانه بود وقتی خانه‌های خشت-گلی‌مان دو کلون مردانه و زنانه داشتند.
دوباره‌خوانی خاطرات عبدالمجید مجیدی و قرینه‌سازی عمل‌کرد آن دوران و ترکیدن حباب قیمت نفت و...
اما حالا به گمانم برای این‌که نه سیخ سنت بسوزد و نه کباب مدرنیته به‌زودی قصه‌های آقای کلیله و جناب دمنه هم عملیاتی بشوند.

«ما درست وضع مردمی را داشتیم که در دهی زندگی می کردند و زندگی خوشی داشتند. منتهی گرفتاری این را داشتند که خشکسالی شده بود و آب کم بود... هی آرزو می کردند باران بیاید... یک وقت آنقدر باران آمد که سیل شد. زد تمام خانه و زندگی و زمین های مزروعی اینها را خراب کرد... ما درست همین وضع را داشتیم. مملکتی بودیم که داشتیم به خوشی زندگی می کردیم... [فقط] درآمد بیشتری دلمان می خواست که مملکت را بسازیم. یکدفعه این درآمد نفت که آمد، مثل سیلی بود که تمام زندگی ما را شست و رفت.» (خاطرات عبدالمجید مجیدی، طرح تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران)