بي تو              

Monday, November 17, 2008

از جلو نظام


ماجرای رادیو زمانه را لابد دنبال می‌کنید؟ و کسانی‌که از آن ابتدا انتقادهای مرا دنبال کرده باشند می‌دانند نه به هدف پشت این رادیو که به کیفیت ضعیف آن تا به‌حال چندین‌بار اعتراض داشته‌ام...صحبت از کیفیت تولید صوتی این رادیو ندارم که چنگی به دل نمی‌زند و اجراهای بسیار بد آن هیچ‌گاه علاقه‌ی مرا به شنیدن‌اش برنمی‌انگیخت...اما نگاه منصفانه به سایت آن ، نمودار پر فراز و نشیب‌ای را نشان می‌داد...و حتی حدود یک ماه پیش از برکناری مهدی جامی کیفیت مطالب (چه از لحاظ فنی و چه محتوایی) در بالای نمودار قرار گرفته بود و نمره‌ی خوبی می‌شد به آن داد. با این وجود در کارنامه‌ی کاری رادیو گاه در حضیض کیفیت می‌یافتی که به‌عکس در اوج محبوبیت هم‌پیاله‌گان نیز بود و گاه در اوج ارزش محتوایی و کیفی که با سکوت دیگر رسانه‌ها از جمله همان هم‌پیاله‌گان مواجه می‌بود...
کار جالبی که این رادیو در سایت خود کرد، افزودن نشانی وب‌لاگ‌هایی بود که با نام بلاگ‌چرخان مخاطبان خود را به آن‌ها نیز تشویق می‌کرد...درکل نگاه ِ وب‌لاگ‌مدار مهدی جامی نشان از این طرح جالب ولی بسیار خام داشت...به‌طوری‌که تعداد این وب‌لاگ‌ها روز‌به‌روز افزوده می‌شد بی‌آن‌که هیچ توجه‌ای به لحاظ محتوایی و حتی فنی بشود. من خواننده در می‌ماند که ارزش این‌همه وب‌لاگ که بی‌خودی افزوده شده‌اند چی‌ست؟...تشویق به نوشتن به‌تر؟ تشویق به تولید محتوای بومی؟ اگر این‌طور بود پس چه‌را جای خیلی از وب‌لاگ‌های خوب و حتی عالی خالی‌ست؟
پی‌گیری ماجرای عزل و یا به تعبیری خروج بدون پیش‌شرط مدیر سابق آن تصویرهای دیگری را بر ما زلال‌تر نمایاند...یکی از این تصویرهایی که چندماهی‌ست خوش‌بختانه مدام به شفافیت می‌گراید ، تصویر عباس معروفی است...یادداشتی که این آخری او نوشت با همان شعار همیشه‌گی خویش بر اساس شرافت قلم خویش نشان داد که گاه ما چه‌قدر زمان نیاز داریم تا دوباره دست بر زانوان خود بگذاریم و بلند شویم...حالا مخالفان بنویسند: نان به نرخ روز خورده‌است...اما گمان نمی‌کنم اگر موافق احوال خودشان نیز نوشته می‌شد باز همین صفت را شایسته‌ی ایشان می‌دانستند...
با این‌حال یادداشت معروفی چند نکته مهم داشت که یکی از خواننده‌گان تیزهوش سایت رادیو به‌خوبی به آن اشاره کرده‌است که من عیناً همین‌جا کپی می‌کنم:


آقای معروفی نازنین,در میان این همه حرف و سخن, این همه نامه و یادداشت که این روزها در رابطه با آشوب های درونی زمانه خواندم, شما تنها کسی بودید که من به حرف هایش صد در صد اعتماد می کنم. و به گمانم بسیاران دیگر نیز حرف های شما را به عنوان یک نویسنده ی طرفف دار آزادی ملاک رفتار و برخورد با رادیو زمانه قرار می دهند.برای من تا آنجای ماجرا که نوشتید قابل باور است. متعجب هستم که در مورد بخشی از ماجرا, یعنی نامه مدیر موقت, آقای جوکانویچ, که باعث رنجش بسیاری از همکاران خوب زمانه و منجر به استعفای تعدادی از آن ها - بخصوص زنان زمانه - شد, سکوت می کنید. با شما موافقم که مهدی جامی از واژگان پادگانی استفاده کرده. اما آن نامه هم کمتر تهدید آمیز و نظامی نیست.از این سیاستِ "می خواهی بخواه و نمی خواهی برو" بوی خوشی نمی آید. جوکانوهچ می توانست و می بایست مهربانتر و دوستانه تر عمل کند.برایم سخت است باور کنم که نامه ی جامی در پاسخ به جهان ولیانپور به دور از واقعیت باشد. او تأکید کرده که بورد به هیچ وجه با او توافق نکرده و همه راه ها را برای بازگشت به زمانه به رویش بسته است.مثل همیشه باید بین دو روایت متفاوت از یک واقعیت تصمیم بگیرم و برای خودمان, شنوندگان زمانه, متأسفم که همه چیز اینطور شد که شد.هروقت در فهمیدن واقعیت اینجوری گیج می شوم پناه می برم به رمان های پلیسی. لا اقل آنجا آخر کار قاطل حتماً معلوم می شود. تازه رمان های پلیسی عامه پسند اغلب happy end هم دارند که خودش نعمتی است. اگر پلیسی نویس های مدرن زمانی تصمیم بگیرند آخر ماجرا را باز بگذارند من دیگر واقعاً نمی دانم "به کجای این شب تیره بیاویزم ..."با مهر شبنم

و این همان واقعیت مهمی‌ست که ما همیشه از آن غافل‌ایم...معمولاً همه‌مان دارای صافی‌هایی هستیم که ناخالصی‌هایی که به تشخیص خودمان ناخالصی‌ست را عبور نمی‌دهیم...و دراوج بی‌طرفی و انصاف هم آن بخشی که ما را ناخالص کند !!! عبور نمی‌دهیم...