کیستم من؟
گاه به گاه از گوشه و کنارها از زبان اهل سیاست میخوانیم:
«اطلاعات من نیز در حد مندرجات رسانهها است»
آیا این جمله نشانه خوبی برای مطبوعات ماست و نشانگر مکانی برای اخبار ناشنیده و ناخواندهست یا اینکه محملایست برای اخبار تأییدنشده و غیر رسمی؟ دقت کنید؟ مطبوعات اگر محمل اخبار غیر رسمی بشوند یعنی هیچ! فاتحهی اطلاعرسانی خوانده شدهاست...به گمانتان وبلاگها تا چه حد این خلاء را میتوانند پر کنند؟...به نظرم بسیار اندک و در حد همان غیررسمیها. اما میتوانند در حد نهیبای یا همان «وای بر شمایان» قبیلهای شوکآور باشند و پیگیریهای بعدی آن است که میتواند تأثیر وبلاگ را بهتر نشان دهد...مثلاً خبر مربوط به اخراج سعیده علیپور را که مستقیم از خود خانم علیپور به دست من میرسد را لینک میدهند:
«آیا این دستور روزنامهی ایران صحت دارد؟»
شما اگر بخواهید خبر را تأیید میکنید یا اگر هم نخواهید ردش میکنید...درست شبیه انتخاب کانال تلهویزیونی...شما حتی اگر با هزار کانال متنوع خبری هم روبهرو بشوی باز بهسراغ آنها میروی که خودت تأییدش میکنی...بیشک خود مقولهی اعتبار و به ادبیات قدمایی «امانت» موضوعی نیست که با سیکل بسته بتوان خوب تشریح کرد...خواه ناخواه برای سهولت و قدرت لازم برای تأثیرگزاری روی به مجاری معتبر میآوری...آزار و اذیت فلان وبلاگنویس اگر در فلان تشکل معتبر محکوم شود خب یعنی خبر آزار و شکنجهی او رسمیست و اعتبار دارد...
وقتی آلودهگی صوتی باشد، بیشک شما چیزی از جزییات آکوردهای موسیقی کلاسیک نمیفهمید...و اگر اعتبار خبر رسانی را هم به آلودهگی کشانند، دیگر سنگ بر روی سنگ نمینشیند...تصور کنید: اگر روزی برسد که صدای نفسنفس زدن صمیمیترین دوست خود را بشنوید و بههیچچیز مطمئن نباشید و فنآوری تقلید صدا آنقدر پیشرفته باشد که صدای کمکخواهی او را مجازی و فریبکارانه بدانید...واکنش جالبی خواهید داشت...
آیا یاد داستانهای فیلیپ کی.دیک نمیافتید؟
«اطلاعات من نیز در حد مندرجات رسانهها است»
آیا این جمله نشانه خوبی برای مطبوعات ماست و نشانگر مکانی برای اخبار ناشنیده و ناخواندهست یا اینکه محملایست برای اخبار تأییدنشده و غیر رسمی؟ دقت کنید؟ مطبوعات اگر محمل اخبار غیر رسمی بشوند یعنی هیچ! فاتحهی اطلاعرسانی خوانده شدهاست...به گمانتان وبلاگها تا چه حد این خلاء را میتوانند پر کنند؟...به نظرم بسیار اندک و در حد همان غیررسمیها. اما میتوانند در حد نهیبای یا همان «وای بر شمایان» قبیلهای شوکآور باشند و پیگیریهای بعدی آن است که میتواند تأثیر وبلاگ را بهتر نشان دهد...مثلاً خبر مربوط به اخراج سعیده علیپور را که مستقیم از خود خانم علیپور به دست من میرسد را لینک میدهند:
«آیا این دستور روزنامهی ایران صحت دارد؟»
شما اگر بخواهید خبر را تأیید میکنید یا اگر هم نخواهید ردش میکنید...درست شبیه انتخاب کانال تلهویزیونی...شما حتی اگر با هزار کانال متنوع خبری هم روبهرو بشوی باز بهسراغ آنها میروی که خودت تأییدش میکنی...بیشک خود مقولهی اعتبار و به ادبیات قدمایی «امانت» موضوعی نیست که با سیکل بسته بتوان خوب تشریح کرد...خواه ناخواه برای سهولت و قدرت لازم برای تأثیرگزاری روی به مجاری معتبر میآوری...آزار و اذیت فلان وبلاگنویس اگر در فلان تشکل معتبر محکوم شود خب یعنی خبر آزار و شکنجهی او رسمیست و اعتبار دارد...
وقتی آلودهگی صوتی باشد، بیشک شما چیزی از جزییات آکوردهای موسیقی کلاسیک نمیفهمید...و اگر اعتبار خبر رسانی را هم به آلودهگی کشانند، دیگر سنگ بر روی سنگ نمینشیند...تصور کنید: اگر روزی برسد که صدای نفسنفس زدن صمیمیترین دوست خود را بشنوید و بههیچچیز مطمئن نباشید و فنآوری تقلید صدا آنقدر پیشرفته باشد که صدای کمکخواهی او را مجازی و فریبکارانه بدانید...واکنش جالبی خواهید داشت...
آیا یاد داستانهای فیلیپ کی.دیک نمیافتید؟