بي تو              

Monday, November 24, 2008

تا هفتاد نشه بازی نشه

دی‌شب سر راه‌مان سری هم به دفتر هفت زدیم...فقط احمد طالبی‌نژاد بود و شماره‌های خاک خلی درازبه‌دراز شده هفت در چارگوشه‌ی اتاق لخت مادرزاد...چه متروکه‌ای شده بود دفتر...یک تله‌ویزیون هم با آنتن کوچک بشقابی گوشه‌ای خاموش بود...خیلی عصبی بود...گفتم: آقای طالبی‌نژاد هم‌کاران من می‌گویند: مقصر خود شمایید و اصرار شما بر همان هفت بودن ارژنگ نوعی دهن‌کجی به ارشاد بود...دلایل خودش را گفت که من از درج آن‌ها می‌پرهیزم چون با موافقت او این‌ها را نمی‌نویسم...به او گفتم جواب تند آقای ف.جیم را خواندید؟...نکات جالبی راجع به کتاب آقای ف.جیم و خود ایشان گفت که از درج آن‌ها می‌پرهیزم چون با موافقت او این‌ها را نمی‌نویسم...به آقای طالبی‌نژاد گفتم: مشکل خود شما بودید یا شخصی دیگر؟...ضمن رد کردن این نوع مشکل فردی به وضعیت پیچیده‌ی موجود اشاره داشت و زهر زبانی هم به نشریه‌های زردی چون چل‌چراغ و مجلات دکوراسیون و آش‌پزی ریخت...گفت: فقط همین شماره اول ارژنگ 8 میلیون خرج برداشت...مجله‌ای که (هفت-ارژنگ) به قول خودشان اسپانسری نداشت و تبلیغات گرفتن برای‌اش سخت بود...چون مثلاً بخاری ارج برای دخترهای دم‌بخت خوب است نه مخاطبان هفت!!!...به او گفتم: ایشالا که خسته‌گی به زودی از تن‌تان برود...با کمی عصبیت گفت: نه آقا خیلی خسته‌ایم...خیلی...

با این‌که نقدهای طالبی‌نژاد را دوست ندارم و نگاه‌اش با نگاه من زمین تا آسمان فرق دارد ولی دوست‌اش دارم...مرد خاکی و صمیمی و موثری‌ست و جای او در مطبوعات ما بسیار خالی‌ خواهد بود...اگر امثال آقای «جیم» در ارشاد و توابین رخنه کرده در آن بگذارند... (البته همین توابین نوع خوب‌شان هم داریم که توانستند کارگاه نمایش را زیرسبیلی رد کنند. نگران ممنوع شدن این کتاب نیستم چون همین‌طورش اگر عقلای ممیز عقل داشته باشند ، که بعید می‌دانم ، خواهند دید که این کتاب برای‌شان خطری ندارد...چون مخاطبان واقعی به سراغ کتاب آقای ف.جیم می‌روند و کارگاه نمایش برای‌شان کیلویی هم قدر ندارد...)...
.
.
.
پیرو مطلبی که این‌جا راجع به روزنامه‌ی فرهنگ آشتی نوشتم: دوستی این مطلب را برای‌ام فرستاده است...